لبخندهای آبی بر مرمرهای سبز... سفرنامه ی تونس

 
«سفرنامه‌ي تونس»
                                                           کاووس حسن¬لی- دانشگاه شیراز
ساعت پنج صبح روز دوشنبه پنجم اسفندماه است. در فرودگاه امام‌خميني منتظر نشسته‌ايم. دكتر نصرالله امامي همچنان از غبار غليظ و هواي نامساعد ديروز اهواز و مشكلات پديد آمده در پروازهاي دو روز گذشته‌ي فرودگاه اهواز مي‌گويد و از اين كه بالاخره با تحمل چه دشواري‌هايي ديشب، به تهران رسيده‌اند. تأخير در صدور ويزا و ناهماهنگي‌هاي اوليه، مرا نيز ناگزير كرده بود ديروز از طريق «ليست انتظار» شركت آسمان، خود را به تهران برسانم. آقاي دكتر اسماعيل آذر هم از برنامه‌هاي متراكم خود در چند روز گذشته و ضبط تلويزيوني ديشب كه تا ديروقت ادامه داشته است، سخن مي‌گويد.
ديشب كه آقاي حسن‌زاده، كارشناس شوراي گسترش زبان فارسي گذرنامه‌ها و بليت‌هاي دوستان را در هتل به من تحويل مي‌دادند، اندكي از مشكلات پديد آمده در تشريفات مقدماتي سفر توضيح دادند. اما در هر حال به همت دكتر وفايي، رئيس شوراي گسترش و تلاش آقاي حسن زاده، هيأت سه نفره‌ي ايراني براي شركت در «همايش بين‌المللي شعر فارسي» در تونس، الآن كارت‌هاي پرواز خود را( از طريق تهران به استامبول و استامبول به تونس) دريافت كرده‌اند و منتظر زمان پروازند.
هواپيماي متعلق به شركت «تركيش اير» ساعت 45: 6 - با ده دقيقه تأخير- تهران را به مقصد استامبول ترك مي‌كند. من پيش از اين نيز همين مسير هوايي را پيموده و تجربه كرده‌ام اما اين بار صحبت‌هاي شيرين دكتر آذر و دكتر امامي مسير سه ساعته‌ي پرواز را كوتاه‌تر مي‌كند. بيشتر گفت‌وگوها درباره‌ي شعر حافظ و نسخه‌هاي مختلف آن است. گزارشي كه از نسخه‌ي نويافته‌ي حافظ (كه از سوي دكتر فردوسي منتشر شده) مي‌دهم براي دوستان تازه و جالب است.
عقربه‌هاي ساعت به حوالي نه و چهل و پنج دقيقه مي‌رسند و هواپيما در فرودگاه استامبول بر زمين مي‌نشيند. ساعتم را يك ساعت و نيم به عقب مي‌كشم تا به وقت تركيه تنظيم شود. تا زمان پرواز به تونس (45: 10) دو ساعت و نيم وقت داريم. بر صندلي سالن انتظار فرودگاه نشسته‌ام و به تونس مي‌انديشم. به شمالي‌ترين كشور آفريقايي كه بر لب آب‌هاي مديترانه نشسته و با يونان و ايتاليا فاصله‌ي چنداني ندارد؛ به كشوري كه از گذشته‌هاي دور همواره محل رفت و آمد تمدن‌ها و فرهنگ‌هاي گوناگون بوده و تجربه‌ي حكومت‌هاي مختلف را از سر گذرانده است؛ كشوري كه حاكميت آن بارها از سوي قدرت‌هاي مختلف دست به دست گشته است: قرطاج‌ها، رومي‌ها، مسلمانان عثماني و بالاخره اروپاييان (پرتغال، اسپانيا، و بويژه فرانسه ...)، به كشوري مي‌انديشم كه حدود شش دهه پيش، پس از يك دوره مبارزه‌ي مسلحانه با استعمارگران فرانسه، به استقلال رسيد و از آن زمان تاكنون تنها دو نفر را در جايگاه رياست جمهوري تجربه كرده است؛ حدود چهل سال «حبيب بورقيبه»  و حدود بيست سال «زين‌العابدين بن علي» را ... غرق در انديشه‌هاي خويشم كه زمان پرواز به تونس فرا مي‌رسد. هواپيماي شركت تركيش ساعت 45: 10 به وقت تركيه، استامبول را به مقصد تونس ترك مي‌كند و پس از 5/2 ساعت به فراز شهر تونس مي‌رسد. از پنجره‌ي هواپيما، شهر زيباي تونس را نگاه مي‌كنم: درياي آبي مديترانه با ساحل سرسبز تونس، منظره‌اي ديدني پديد آورده‌اند. ساختمان‌هايي كه يكدست سفيدند با پنجره‌هايي كه همگي آبي‌اند، بر بستري پر از درخت شاداب چشمانم را خيره كرده‌اند كه هواپيما بر زمين مي‌نشيند و قرار مي‌گيرد. به ساختمان فرودگاه وارد مي‌شويم. آقاي محمدتقی مؤيدي، سفير ايران، آقاي دكتر عصمتي، راي‌زن فرهنگي و آقاي عبدالعزيز، نماينده‌ي بيت‌الحكمه‌ي تونس به پيشباز ما آمده‌اندبراي آن كه ما در صف نايستيم . نماينده‌ي بيت‌الحكمه گذرنامه‌هايمان را مي‌گيرد تا تشريفات قانوني ورود را انجام دهد.
به سالني در فرودگاه هدايت مي‌شويم تا كمي استراحت كنيم. آقاي دكتر عصمتي پس از خوش‌آمدگويي مجدد، براي ما از كشور تونس مي‌گويد:
 بالاي نقشه‌هاي كشور تونس معمولاً جمله‌اي نوشته شده است: «اهلاً و سهلاً بكم في تونس الخضراء» يا «ابتسم انّها تونس الخضراء» (لبخند بزن اين جا تونس سرسبز است). اين نخستين بار است كه در شمال آفريقا همايشي بين‌المللي مختص به شعر فارسي برگزار مي‌شود. الان نزديك به دو سال است كه مركز فرهنگي مستقل ايران در تونس ايجاد شده و ما تلاش مي‌كنيم كه به لطف خدا براي معرفي چهره‌ي فرهنگي ايران قدم‌هاي مؤثري برداريم. به همين دليل حضور شما در اين كشور و شركتتان در همايش بين‌المللي فارسي مي‌تواند تأثير مهمي را در معرفي ادبيات ايران و تحكيم روابط فرهنگي كشورهاي آفريقايي با ايران داشته باشد.
پيشينه‌ي ارتباط ايران با تونس به بيش از 1000 سال مي‌رسد. يعني زماني كه قيروان مركز مهمي براي فعاليت‌هاي اسلامي بوده است. امسال هم قيروان به عنوان پايتخت فرهنگي جهان اسلام معرفي شده و فعاليت‌هاي گسترده‌اي براي همين منظور در اين كشور صورت مي‌گيرد. اصل واژه‌ي قيروان همان كاروان فارسي است و ايراني‌ها بويژه خراساني‌ها در ايجاد بنيان‌هاي علمي و فرهنگي اين شهر نقش اساسي داشته‌اند. تونسي‌ها، ايراني‌ها را خيلي دوست دارند و توجه جدي هم به وضعيت معاصر ايران دارند. من هم از همان ابتدا تأكيد كرده¬ام كه براي فعاليت‌هاي فرهنگي آمده‌ام نه فعاليت‌هاي سياسي و بارها گفته‌ام كه: «انا رجل الثقافه و لا رجل السياسه."
اين همايش كه قرار است برگزار شود، از حدود يك سال پيش، طراحي شده و استادان تونسي خيلي علاقه‌ دارند  درباره‌ي ادبيات معاصر ايران اطلاعاتي داشته باشند. اسم اوليه‌ي همايش، «شعر معاصر ايران» بود، امّا براي اين كه عمومي‌تر بشود به «همايش شعر فارسي» تغيير نام داد. ولی تكيه بر شعر معاصر فارسي است. آقاي دكتر فريد قطاط كه از استادان زبان فارسي تونسند، تلاش پي‌گيري را براي گسترش زبان فارسي دارند و در اين همايش هم زحمت‌هاي فراوان كشيده‌اند...»
پس از توضيحات آقاي دكتر عصمتي نماينده‌ي بيت‌الحكمه كه ميزبان اصلي هستند، به ما مي‌پيوندند و گذرنامه‌هاي مهر شده‌ي ما را تحويل مي‌دهند. سپس راننده‌ي بيت‌الحكمه (آقاي فتحي الكسودي) را به ما معرفي مي‌كنند و مي‌گويند ايشان تا پايان سفر در همه‌ي اوقات در خدمت شما هستند.
به سمت هتل حركت مي‌كنيم. از پنجره‌ي ماشين مسير زيباي شهر را تماشا مي‌‌كنم. باراني ملايم كه نم‌نمك بر صورت شهر مي‌نشيند، درخت‌هاي سرسبز و پرنشاط كنار خيابان‌ها را فريبا‌تر و دلرباتر مي‌كند. منظره‌ي نشاط‌انگيز حاشيه‌ي مسير، كنار درياي خزر را به ياد مي‌آورد و هواي خرم شهر مرا تا روزهاي فروردين شيراز پرواز مي‌دهد. هنوز دور اول اين شرابِ فرح‌بخش به پايان نرسيده است كه به هتل پنج ستاره‌ي «كارتاگو پلاس» مي‌رسيم كه در منطقه‌ي «قمّرت» (گمرت) در شمال شهر تونس واقع است. پروفسور ويكتور الكك در لابي هتل نشسته‌اند و از ديدن ما بسيار شادمان مي‌شوند. الكك از استادان نام‌دار لبناني هستند كه در پيوند با ادبيات ايران،‌ آثاري ارزشمند پديد آورده‌اند. انتشار مجله‌ي «الدراسات الاديبه» با سابقه‌ي چندين دهه، از اقدامات ستودني پروفسور الكك است. نخستين آشنايي و دوستي ما به بيش از 15 سال پيش مي‌رسد. چند ماه پيش در مجمع بين‌المللي استادان زبان فارسي، دكتر الكك را در تهران ديده بودم و درباره‌ي سفر تونس با هم گفت و گو كرده بوديم. مي‌دانستم كه ديروز به تونس رسيده است و مشتاق ديدار او بودم. الكك پس از ديده‌بوسي و احوال‌پرسي مي‌گويد: مقاله‌ي مرا كه به نام «زبان در شعر امروز ايران» بوده در آخرين شماره‌ي مجله‌ي الدراسات الادبيه چاپ كرده و مجله را به نشاني دانشگاه شيراز فرستاده است. كليد اتاق¬هايمان را از كارمند پذيرش هتل مي‌گيرم و براي استراحت به اتاق‌هايمان مي‌رويم.
ساعت 5/2 است در اتاق 1068 هتل مجلل «كارتاگو پلاس» كنار پنجره نشسته‌ام و مناظر فرح‌بخش و دل‌انگيز بيرون را تماشا مي‌كنم. هتل كارتاگو پلاس در يكي از بهترين مناطق شهر تونس بر لب دريا نشسته و محيطي آرام و دلنشين براي مسافران ايجاد كرده است. هزينه‌ي هتل بر عهده‌ي ميزبان (بيت‌الحكمه) است. بر واژه‌ي «كارتاگو» درنگ مي‌كنم. اين واژه صورتي ديگر از همان واژه‌ي «كارتاژ» يا «قرطاج» است. اين واژه براي تونسي‌ها واژه‌اي احترام‌انگيز است. زيرا پيشينه‌ي تمدني آن‌ها را باز مي‌نمايد. «از سده‌ي دوازدهم پيش از ميلاد فنيقي‌ها بندرگاه‌ها و مؤسسات بازرگاني چندي در كرانه‌هاي شمالي آفريقا احداث كردند و دولت كارتاژ در سده‌ي هشتم پيش از ميلاد در كنار يكي از همين بندرگاه‌ها كه شهر امروزي تونس در محل آن بنا شده، تأسيس گرديد. و در سده‌ي ششم پيش از ميلاد بر سرتاسر  كشور امروزي تونس استيلا يافت.» (گيتاشناسي نوين كشورها، 1382: 209)
به تابلو پشت در اتاق نگاه مي‌كنم. قيمت اجاره‌ي اتاق‌ها و سوئيت‌هاي هتل پشت در نوشته شده است؛ از 300 تا 5500 دينار تونسی. رقم 5500 دينار كه البته مخصوص ديپلمات‌ها و افراد رده‌ي بالاي سياسي است، توجه مرا بيشتر جلب مي‌كند. بلافاصله به ريال تبديل مي‌كنم. اين رقم معادل 3 ميليون و 800 هزار تومان مي‌شود! يك شب سه ميليون و هشت‌صدهزار تومان!... بهتر است استراحت كنم. قرار است ساعت 5/5 براي شركت در آيين گشايش هفته‌ي فيلم ايراني به «مركز فرهنگي ابن خلدون» برويم.
پيش از ترك هتل به بخش حسابداري و صندوق هتل مي‌روم و مقداري دلار به دينار تونسي تبديل مي‌كنم، هر دلار آمريكا معادل 4/1 دينار تونس است. بلافاصله در ذهن خودم به ريال تبديل مي‌كنم: هر دينار تونس معادل حدود 700 تومان ايران! در فكر فرو مي‌روم و به كم‌ارزشي ريالِ وطنم «ايران» می¬اندیشم. ارزش پول ایران را در سال¬های دور گذشته به ياد مي‌آورم و با احساسي كسل‌كننده همراه با ناخشنودي و ناخرسندي روي يكي از مبل‌هاي لابي هتل، تنِ خسته را رها مي‌كنم.
ساعت 5/6 در مركز ابن‌خلدون با حضور تعدادي از علاقه‌مندان (تونسي و ايراني) مراسم افتتاحيه‌ي هفت فيلم ايراني آغاز مي‌شود. در اين مراسم معاون وزير فرهنگ تونس و راي‌زن فرهنگي ايران در سخنراني كوتاهي بر ضرورت فعاليت‌هاي مؤثر در مسير تحكيم روابط فرهنگي ايران و تونس تأكيد مي‌كنند و آقاي دكتر عصمتي درباره‌ي سينماي ايران توضيحاتي مي‌دهند. در ادامه، فيلم «بچه‌هاي آسمان» مجيد مجيدي با زيرنويس عربي پخش مي‌شود.
ساعت 5/8 پس از پايان يافتن فيلم و مراسم پذيرايي به اتفاق آقايان دكتر الكك، دكتر امامي و دكتر آذر راهي هتل مي‌شويم. از سوي سفارت ايران چهار سيم كارتِ تونسي در اختيار ما قرار مي‌گيرد تا در روزهايي كه در تونس هستيم استفاده كنيم. آقاي دكتر عصمتي براي روزهايي كه در تونس هستيم برنامه‌ي زمان‌بندي شده‌ي منظمي طراحي كرده‌اند كه به صورت مكتوب در اختيارمان مي‌گذارند. بر پايه‌ي اين برنامه قرار است فردا، سه‌شنبه، به ديدار شهر قديمي قيروان برويم.
***
 ساعت 9 صبح با دو اتومبيل شهر تونس را به مقصد قيروان ترك مي‌كنيم. من و دكتر آذر در اتومبيل آقاي دكتر عصمتي هستيم و آقاي دكتر الكك، دكتر امامي و نماينده‌ي بيت‌الحكمه سوار اتومبيل بيت‌الحكمه هستند. فرصت مغتنمي است تا پرسش‌هاي فراوان خود را در همين مسير درباره‌ي مسائل گوناگون كشور تونس مطرح كنم. هوا همچنان نيمه‌باراني، فرح‌افزا و نشاط‌آور است. بازي پي در پي آفتاب و باران، در اين مسير ديدني است. كناره‌هاي جاده، سرسبز و باطراوت است. كاكتوس‌هاي بسيار بلند كه در هيأت درخت در دوسوي بخش‌هايي از جاده ي تونس- قيروان كاشته شده‌اند و ديوارهايي نفوذناپذير پديد آورده‌اند، چشم مرا خيره مي‌كنند. خواهش مي‌كنم چند لحظه‌اي بايستيم تا از نزديك اين منظره‌ي ديدني را تماشا كنيم. كاش در اين سفر، فرصت كافي داشتيم تا مناطق كم‌جمعيت جنوبي كشور تونس را  نيز كه از هواي مديترانه‌اي بي‌بهره است و از نواحي گرم، خشك و كم‌باران به شمار مي‌آيد مي‌ديديم. مبلغي را كه آقاي عصمتي به مامور جايگاه عوارض جاده مي‌دهد معادل حدود 1000 تومان است. هرچه به سوي قيروان پيش‌تر مي‌رويم از سرسبزي كنار جاده و انبوهي پوشش درختان كاسته مي‌شود. اما قيروان نيز در نيمه‌ي شمالي كشور تونس قرار دارد و هنوز تا رسيدن به صحراي شن فاصله دارد. گندم، زيتون و خرما از مهم‌ترين محصولات كشاورزي تونس است. در كشور تونس بيش از 300 نوع خرما وجود دارد. زيتون‌زارهاي حاشيه‌ي جاده بر زيبايي مسير افزوده‌اند. آقاي دكتر عصمتي به پرسش‌هاي پي در پي من پاسخ مي‌دهند؛ از جمله:
 حبيب بورقيبه كه رهبر نهضيت استقلال تونس بوده، از همان سال 1957 بر جدايي دين از سياست تأكيد داشته و اين تأكيد همچنان از سوي دولت لائيك كنوني ادامه دارد. براي نمونه در مدارس و دانشگاه‌ها رسماً حجاب ممنوع است. البته زياد سخت‌گيري نمي‌كنند. در قوانين اين كشور كاملاً به حمايت از حقوق زنان تأكيد مي شود. مي‌توان گفت اين كشور كشوري زن‌سالار است. وزارت‌خانه‌ي مستقلي به نام زنان و خانواده وجود دارد. تعدد زوجات هم – برخلاف برخي ديگر از كشورهاي عربي- ممنوع است. تونس كشوري آرام با مردمي معتدل است و دولت براي ايجاد امنيت عمومي و تعادل رفتاري برنامه‌هاي موفقي به اجرا گذاشته است. در رسانه‌هاي تونس چه روزنامه‌ها و چه تلويزيون، چاپ و پخش تصاوير و فيلم‌هاي مستهجن ممنوع است. تونس با حدود ده ميليون جمعيت نزديك به هفت ميليون توريست دارد و درآمد توريسم از مهم‌ترين درآمدهاي اين كشور است. تعداد ايراني در تونس زياد نيست و مجموعه‌ي شيعيان كشور هم به حدود 400 هزار نفر مي‌رسد. مذهب رسمي مردم، مذهب سني مالكي است. زبان فارسي متأسفانه در دانشگاه‌هاي امروز تونس رونق شايسته‌اي ندارد و بجز فعاليت‌هاي پراكنده¬ی دیگر،  حدود شش هفت واحد درس اختياري زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه زيتونه تدريس مي‌شود. در راي‌زني هم ما كلاس‌هاي آموزشي زبان فارسي داريم.
 در مسير، وارد يكي از جايگاه‌هاي پمپ بنزين مي‌شويم. مأمور پمپ كليد باك را از راننده مي‌گيرد و بنزين مي‌زند. آقاي عصمتي مي‌گويد: در تونس بنزين زدن توسط راننده ممنوع است. اين كار هميشه توسط مأمور پمپ بنزين انجام مي‌گيرد. قيمت هر ليتر بنزين يك دينار و 250 ميليم است؛ يعني حدود 1000 تومان. البته بنزين در اين جا بدون سرب عرضه مي‌شود.
 ساعت 15: 11 به محدوده‌ي شهر قيروان مي‌رسيم و آقاي دكتر عصمتي همچنان كه رانندگي مي‌كنند، دقايقي پيش از توقف اتومبيل با صداي دلنشين خود براي ما قرآن مي‌خوانند.
 قيروان يكي از شهرهاي مهم تونس با پيشينه‌اي بسيار طولاني است. پس از پذيرش دين اسلام در تونس، شهر قيروان يكي از مراكز مهم هنري و علمي جهان اسلام شد. با توجه به حضور ايرانيان خراساني در حدود 1000 سال پيش در قيروان و نقش آن‌ها در بنا، اقتصاد و فرهنگ اين شهر، مي‌توان قيروان را نماد پيوند تاريخي ايران و تونس به شمار آورد. در آستانه‌ي ورود به شهر،‌ ابتدا به موزه‌ي «تمدن و هنرهاي اسلامي» - كه در يازده كيلومتري قيروان است- مي‌رويم. راهنماي موزه درباره‌ي تاريخچه‌ي موزه و آثار موجود در آن توضيح مي‌دهد. در سالن ورودي موزه تابلو بزرگي نصب شده است و نام همه‌ي حاكماني كه پس از اسلام در تونس حكومت داشته‌اند، با تاريخ حكومت آن‌ها بر اين تابلو نوشته شده است. در يكي از سالن‌ها هم ميراث مشترك كشورهاي حاشيه‌ي درياي مديترانه نمايش داده مي‌شود. اسم اين سالن را قنطره (پل) گذاشته‌اند كه نماد پيوند است. در هر يك از سالن‌هاي ديگر، آثاري همچون سفال، سنگ، سكه، زينت‌آلات، خطوط قديمي و مانند آن‌ها نگه‌داري مي‌شود. راهنماي موزه با آرامش و به گونه‌اي دقيق درباره‌ي هريك از آن‌ها توضيح مي‌دهد و بسيار علاقه‌مند است كه بيشتر آن‌ها را منحصر به فرد، كاملاً متفاوت و قديمي‌تر از موارد مشابه در جاهاي ديگر معرفي كند. پس از آن به آرامگاه «ابي زمعه البلوي» مي‌رويم كه از ياران پيامبر اسلام (ص) بوده و نزد تونسي‌ها از احترام ويژه برخوردار است. نقش‌هاي هنري و رنگ‌هاي چشم‌نواز بنا معنويتي ويژه به اين مكان داده است. در تونس معروف است كه ابي‌زمعه البلوي آرايشگر پيامبر بوده است. بخشي از نقش و نگارها و معماري‌هاي بنا تحت‌تأثير هنر اندلسي است. پس از آن به ديدن چند آب‌انبار بزرگ و قديمي شهر قيروان مي‌رويم. در گذشته آب مصرفي شهر از همين آب‌انبارهاي بزرگ تأمين مي‌شده است. راهنما مي‌گويد: در گذشته 15 آب‌انبار در اين‌جا وجود داشته كه از همه‌ي آن‌ها، تنها همين دو مورد باقي مانده است. گنجايش هريك از اين آب‌انبارها حدود 60 هزار متر مكعب است.
 پس از آن به ديدن «جامع عقبه بن نافع فهري» مي‌رويم كه از قديم‌ترين مساجد اسلامي است. نافع فهري كه از صحابه‌ي پيامبر اسلام بوده در حدود سال 50 هجري اين مسجد را بنا نهاده است. دكتر عصمتي مي‌گويد: اين بنا در واقع يكي از پايگاه‌هاي فرهنگي و نظامي اسلام در شمال آفريقا بوده است. اين بناي بسيار باشكوه و بزرگ، مهم‌ترين نماد ديني فرهنگي تونس است. تعداد زيادي توريست از كشورهاي مختلف در حال ديدار از اين بنا هستند. در تونس به اين‌گونه بناها «جامع» مي‌گويند. جامع جايي است كه در آن نماز جمعه اقامه مي¬گردد. اما نمازهاي يوميه در مساجد خوانده مي‌شود. از حياط بزرگ جامع وارد بناي اصلي مي‌شويم كه بنايي بسيار بزرگ و باشكوه با ستون‌هاي فراوان است. مساحت اين مسجد 11 هزار متر مربع است و ساختمان آن بر 414 ستون بنا شده است. نگاره¬های هنري زيبايي كه بر سنگ و چوب نقش بسته، بسيار چشم‌نواز است. بويژه منبت‌كاريِ خيره‌كننده‌ي منبر بزرگي كه از قرن‌ها پيش در اين جامع نگه‌داري مي‌شود. از جامع بيرون مي‌آييم. به طرف سرويس‌هاي بهداشتي مي‌روم. همه‌ي توالت‌هاي مسجد جامع، فرنگي هستند.
پس از ديدار جامع، دقايقي را در شهر به گشت و گذار مي‌پردازيم و ناهار را در يكي از هتل‌هاي بزرگ شهر قيروان صرف مي‌كنيم. ساعت 5/3 از همراهان قيرواني خداحافظي مي‌كنيم و به سمت تونس باز مي‌گرديم. هرچه به سمت شهر تونس پيش مي‌رويم، هوا ابري‌تر و بارندگي بيشتر مي‌شود. در 50 كيلومتري شهر، باران به شدت هرچه تمام‌تر مي‌بارد. ساعت 15: 5 به تونس مي‌رسيم و به هتل مي‌رويم.
      ***
 ساعت 5/9 صبح روز چهارشنبه است. به بيت‌الحكمه آمده‌ايم. ساختمان بيت‌الحكمه بر لب دريا ساخته شده است. در كنار ديوار حياط ايستاده‌ام و دريا را تماشا مي‌كنم. درياي زلال با رنگ آبي متمايل به فيروزه‌اي و آسمان صاف صبح اسفندماه تونس كه از چشم‌انداز اين¬جا به هم رسيده و در هم آميخته‌اند ميل مرا براي ورود به محل برگزاري همايش كم مي‌كند.
 مراسم افتتاحيه‌ي همايش بين‌المللي «الشعر الفارسي» ساعت 10 صبح با سخنراني آقاي عبدالوهاب بوحديبه، رئيس بيت‌الحكمه آغاز مي‌شود. آقاي بوحديبه پس از خوش‌آمدگويي و اشاره به  اهداف همايش، بر ارزش‌هاي فرهنگي مشترک كشورهاي عربي و ايران و نيز پيشينه‌ي روابط ايران و اعراب تكيه مي‌كند و درباره‌ي اهميت شعر فارسي و ظرفيت‌هاي اين شعر و تأثير شاعراني چون حافظ و خيام بر شعر جهان، بويژه شعر عربي توضيح مي‌دهد. او مي‌گويد بيشتر شاعران بزرگ گذشته‌ي ايران براي ما شناخته شده‌اند امّا امروزه ما از شعر معاصر فارسي اطلاع چنداني نداريم و لازم است در اين مورد گفت‌وگو شود. آقای محمدتقی مؤيدي، سفير ايران در تونس، سخنران دوم هستند. ايشان ابتدا از آقاي بوحديبه و همكارانشان در بيت‌الحكمه و سخنرانان و شركت‌كنندگان در همايش سپاس‌گزاري مي‌كند و سپس درباره‌ي ويژگي‌هاي كلي ادبيات فارسي و ارزش‌هاي انساني و الهي موجود در شعر ايران و نقش آن در ادبيات ملل ديگر سخن مي‌گويد. برنامه‌ي افتتاحيه با همين دو سخنراني به پايان مي‌رسد و پس از 15 دقيقه استراحت و پذيرايي، نشست‌هاي علمي همايش آغاز مي‌شود. در نخستين نشست علمي سه نفر سخنراني مي‌كنند:
1- دكتر محمد العربي الجلاصي (مدير بخش زبان عربي دانشگاه تونس). عنوان مقاله: مقايسه‌اي بين خيام و ابوالعلاي معري
2- دكتر نصرالله امامي (از دانشگاه شهيد چمران اهواز). عنوان مقاله: پويايي زبان فارسي در شعر معاصر ايران.
3- دكتر نورالدين صمود (از دانشگاه زيتونه‌ي تونس). عنوان مقاله: ترجمه‌ي عربي رباعيات خيام.
نشست دوم علمي ساعت 5/11 آغاز مي‌شود و چهار نفر ديگر از استادان سخنراني مي‌كنند:
1- دكتر حسن عصمتي (راي‌زن فرهنگي جمهوي اسلامي ايران). عنوان مقاله: معنويت قرآن كريم در آيينه‌ي شعر فارسي.
2- دكتر محمد اللغزي (از دانشگاه تونس). عنوان مقاله: تأثير فرهنگ فارسي در شعر جديد عربي.
3- دكتر فريد قطاط (از دانشگاه زيتونه‌ي تونس). عنوان مقاله: ترجمه‌ي شعر فارسي و مسائل آن.
4- دكتر يحيي داوود عباس (رئيس بخش فارسي دانشگاه الازهر مصر). عنوان مقاله: ويژگي‌هاي شعر سعدي شيرازي.
در پايان برنامه¬های صبح، زوج جوان ايراني كه در ادامه‌ي سفرهاي زميني خود به شهر تونس رسيده‌اند، چند دقيقه‌اي موسيقي كردي اجرا مي‌كنند. اين دو جوان جهان‌گرد (مهرناز اسدي و مجتبي داوري) در سايت خود نوشته‌اند: «ما مستندسازاني هستيم كه با دوچرخه سفر مي‌كنيم تا منشأ مشترك بشريمان كه در همه‌ي ما يكسان آفريده شده، به تصوير بكشيم... فكر مي‌كنيم الآن زمان آن فرارسيده كه همه‌ي جهانيان دست به دست هم داده، به دور زمين بگردند و با شادماني و قدرداني از موهبت حيات بگويند: ما جهان هستيم.»
برنامه‌ي صرف ناهار در رستوراني در همان نزديكي است. ميز ناهار در كنار پنجره‌اي بزرگ كه مشرف به درياست چيده شده است. دريا، از هر سو كه نگاه مي‌كني جلوه‌گري و دلبري مي‌كند و چشم‌انداز زيباي رستوران ناهار را خاطره‌انگيزتر مي‌كند. بر سر ميز ناهار گفت‌وگوهاي گرمي جريان دارد: درباره‌ي حافظ، سعدي و خيام. درباره‌ي ايران معاصر، درباره‌ي تونس و ادبيات اين كشور و درباره‌ي بسياري چيزهاي ديگر.
خانم فاطمه سعيدنيا، همسرِ ايراني آن دكتر فريد قطاط رو به روي من نشسته‌اند. فرصت خوبي است كه با ايشان درباره‌ي وضعيت عمومي و اجتماعي مردم تونس گفت‌وگو كنم. خانم سعيدنيا همان‌طور كه استكان چاي سبز را در دست دارند، درباره‌هاي دانه‌هايي كه در آن ريخته شده صحبت مي‌كنند.
«اين‌ها ميوه‌ي صنوبر است. در تونس معمولاً چاي سبز مي‌خورند و اين ميوه‌هاي صنوبر كه نسبتاً هم گران است در بعضي موارد، مخصوصاً مهماني‌ها، با برگ رعنا، در چاي ريخته مي‌شود.»
خانم سعيدنيا حدود 30 سال است در تونس زندگي مي كنند. از ايشان درباره‌ي حقوق كارمندان و استادان مي‌پرسم. مي‌گويند: «حقوق متوسط كارمندان 500 تا 600 دينار است. حداقل حقوق 360 دينار و حقوق متوسط استادان دانشگاه 1200 تا 1500 دينار است.»
درباره‌ي اجاره‌ي مسكن مي‌گويند: «اجاره بهاي خانه‌ي معمولي به طور متوسط حدود 150 دينار است.» همچنين مي‌گويند: در تونس زن‌سالاري حاكم است امّا اين زن‌سالاري اگر از يك نظر خوب است، از يك نظر ديگر خانم‌ها را خسته كرده است. چون همه‌ي مسؤوليت‌هاي زندگي بر دوش آن‌هاست و فرصت فراغت ندارند. به همين دليل به نظر من زن ايراني راحت‌تر از زن تونسي زندگي مي‌كند. تعدد زوجات در تونس ممنوع است. اگر مشخص شود مرد همسرداري با زني روابط نامشروع دارد، بايد بلافاصله همسر اول خود را طلاق بدهد و همه‌ي دارايي‌اش هم به زن اول داده مي‌شود. در واقع به معني ديگر يعني او بايد از خانه برود. اين جا مهريه‌ي همه‌ي خانم‌ها فقط يك دينار است، امّا حقوق مدني ديگري براي او در نظر گرفته شده است. اگر مردي فوت شود و فرزند داشته باشد، همه‌ي دارايي او به ارث به همسرش مي‌رسد و اگر فرزند نداشته باشد، نصف دارايي‌اش متعلق به همسرش خواهد بود.
پس از ناهار براي ادامه‌ي نشست‌هاي علمي، رستوران را به مقصد بيت‌الحكمه ترك مي‌كنيم. بارانِ دل‌انگيزي مي‌بارد و مسير پياده‌روي را زيباتر مي‌كند.
برنامه‌هاي علمي عصر با سخنراني‌هاي ديگر از ساعت 3 تا 5  ادامه مي‌يابد:
1- دكتر كاووس حسن‌لي (از دانشگاه شيراز). عنوان مقاله: شيوه‌هاي تازه در غزل امروز ايران.
2- دكتر فرحات ادريسي (از دانشگاه تونس). عنوان مقاله: نقش پرندگان در شعر فارسي.
3- دكتر ويكتور الكك (رئيس مركز زبان و ادبيات فارسي دانشگاه لبنان). عنوان مقاله: نگاهي به پنج شاعر معاصر (مشيري، شفيعي كدكني، گرمارودي،‌علي معلم و فروغ فرخزاد).
4- دكتر اسماعيل آذر (از دانشگاه آزاد اسلامي تهران). عنوان مقاله: بررسي مؤلفه‌هاي هويت ملي در شعر مهدي اخوان ثالث
5- دكتر عادل بالكحله (از گروه جامعه‌شناسي دانشگاه تونس). عنوان مقاله: استفاده از انديشه‌هاي فلسفي شعر ايران.
***
ساعت 8 شب است. امشب مهمان آقاي بوحديبه، رئيس بيت‌الحكمه هستيم. ضيافت شام در يكي از رستوران‌هاي سنتي مركز شهر، به نام «ديوان الجلد» برپاست. به همراه دوستان ديگر به محل ضيافت مي‌رويم. كوچه‌هاي باريك با درهاي بزرگ چوبي قديمي و نقش و نگارهاي چشم‌گيري كه به گونه‌اي هنري بر درها نقش بسته، فضايي ويژه مي‌آفرينند. دلم مي‌خواهد ديرتر به رستوران برسيم تا بتوانم در فضاي نيمه‌تاريك اين كوچه‌هاي قديمي خاطراتي از گذشته‌هاي دور خودم را به ياد بياورم. خوشبختانه راهنماي ما محل رستوران را گم كرده است و من مي‌توانم كمي بيشتر از اين مناظر لذت ببرم. بالاخره رستوران درالجلد را پيدا مي‌كنيم. وارد مي‌شويم. مهمانان ديگر پيش از ما آمده‌اند. يك شب خاطره‌انگيز ديگر سپري مي‌شود. ساعت 11 به هتل بازمي‌گرديم تا استراحت كنيم.
***
صبح روز پنجشنبه است. برنامه‌ي امروز ما سفر به شهر حمامات و نابل است. ساعت 9 صبح حركت مي‌كنيم ابتدا به محل خانه‌ي فرهنگ ايران مي‌رويم. ساختماني دوطبقه با حدود 350 متر مساحت و 350 متر زيربنا، بر سردرِ ساختمان نوشته شده «سفاره الجمهوريه الاسلاميه الايرانيه- قسم الثقافه» درباره‌ي متن اين تابلو آقاي عصمتي قبلاً توضيحاتي براي ما داده‌اند. وارد ساختمان مي‌شويم. صداي قرآن از بلندگو پخش مي‌شود. بخش اداري در طبقه‌ي پايين است و يكي از اتاق‌هاي طبقه‌ي پايين به كتابخانه اختصاص داده شده است. كلاس‌هاي آموزش زبان فارسي و كلاس‌هاي ديگر در اتاق‌هاي طبقه‌ي بالا تشكيل مي‌شود. حدود يك ساعت در اين جا توقف داريم. ساعت 5/10 به اتفاق آقاي دكتر عصمتي و پسرشان، محمد، با دو اتومبيل به سمت شهر حمامات حركت مي‌كنيم.
شهر توريستي حمامات و نابل در همان مسير شهر قيروان واقع شده‌اند. ساعت 45: 11 به شهر حمامات مي‌رسيم. باز هم ساختمان‌هاي سفيد، پنجره‌هاي آبي و نخل‌هاي سرسبز همه جا ديده مي‌شوند. ابتدا به بخش قديمي شهر مي‌رويم. از قلعه‌اي قديمي كه در كنار ساحل مديترانه بنا شده ديدن مي‌كنيم. دقايقي را از بالاي برج قلعه، شهر زيباي حمامات و درياي هميشه زيباي مديترانه را تماشا مي‌كنيم. باد شديد در حال وزيدن است و فروشندگان صنايع دستي، بساط خود را در گوشه و كناره‌ها پهن كرده‌اند. صنايع چوب، سنگ و سراميك بيشتر ديده مي‌شود. با آن كه هوا نسبتاً سرد است، جهان‌گرداني از مليت‌هاي گوناگون در همه‌جا به چشم مي‌خورند. اين خود به گونه‌اي آشكار نشان از رونق صنعت توريسم در اين كشور دارد. ما نيز چند قطعه از صنايع دستي در يكي از بازارهاي صنايع دستي مي‌خريم و به سمت بخش جديد شهر حمامات به راه مي‌افتيم. بخش جديد شهر حمامات با شهرسازي مدرن و فضاي سبز كاملاً توريستي ساخته شده است. بجز رستوران‌ها، ويلاها و ساختمان‌هاي مجلل مدرن، تنها سي هتلِ پنج‌ستاره در اين بخش از شهر حمامات ساخته شده است. خيابان‌هاي عريض، تفرج‌گاه‌هاي گوناگون با آلاچيق‌ها، اسكله‌ها، قايق‌ها و كشتي‌هاي تفريحي در حاشيه‌ي دريا، زمينه‌هاي لازم را براي جذب جهان‌گرد فراهم آورده است. تونسي‌ها براي رونق بيشتر صنعت توريسم، همه‌گونه امكانات لازم را براي هر نوع سليقه، در اين جا ايجاد كرده‌اند. به عبارتي ديگر هر مسافر با هر نوع سليقه كه به اين جا سفر كند، نيازهاي او پيش‌بيني و فراهم شده است. هوا كه گرم‌تر شود، بويژه در تابستان، ازدحام مسافر در اين شهر، بسيار بيشتر خواهد شد. اما اين روزها نسبتاً خلوت است.
ساعت 5/1 در محوطه‌ي بيروني يكي از رستوران‌ها بر ساحل دريا ناهار مي‌خوريم. پس از آن در يكي از فروشگاه‌هاي شهر، مقداري خريد مي‌كنيم و به سمت شهر نابل به راه مي‌افتيم. ساعت 5/4 در شهر نابل هستيم. فاصله‌ي حمامات تا نابل حدود 20 كيلومتر بيشتر نيست. ظروف سفالي كه در فروشگاه‌ها و پياده‌روهاي خيابان ورودي نابل ديده مي‌شود، شهرضاي اصفهان را به ياد مي‌آورد. شهر نابل شهر هنرها و صنايع دستي تونس است. دو سه ساعتي را در شهر نابل به گشت‌وگذار مي‌پردازيم تا با وضعيت عمومي و اجتماعي و هنرهاي دستي مردم اين شهر آشنا شويم و ساعت شش و چهل و پنج دقيقه نابل را به مقصد شهر تونس ترك مي‌كنيم. قرار است امشب با گروهي از نويسندگان و انديشمندان شهر تونس در «منتدي الجاحظ» ديدار و گفت‌وگو داشته باشيم. به شهر تونس مي‌رسيم. نشانی منتدي الجاحظ را گم كرده‌ايم. حدود يك ساعت در خيابان‌ها و كوچه‌هاي نزديك به محل ملاقات سرگردان مي‌شويم تا بالاخره خسته از سفر و سرگردان به مقصد مي‌رسيم. اعضاي منتدي الجاحظ به دليل تأخير پيش آمده در حال پراكنده شدن هستند. امّا با ورود ما بيشتر آن‌ها باز مي‌گردند و جلسه بدون مقدمه آغاز مي‌شود. اعضاي منتدي الجاحظ در يك سو و آقاي دكتر عصمتي، دكتر امامي، دكتر الكك و بنده در سوي ديگر. مسؤول جلسه ابتدا مختصري درباره‌ي منتدي الجاحظ و اهداف آن توضيح مي‌دهد و تأكيد مي‌كند  منتدي الجاحظ يك نهادِ مستقل است كه براي آزادي تفكر و انديشه و تمدن عربي اسلامي فعاليت مي‌كند و تمركز خود را بر فعاليت‌هاي فرهنگي، ‌ادبي و هنري نهاده است. دكتر الكك به نمايندگي از ما در يك سخنراني مشروح، مبسوط و شنيدني، تاريخچه‌ي روابط فرهنگي و ادبي ايران و عرب را به شايستگي توضيح مي‌دهند و بسياري از شواهد فارسي و عربي را كه نشان از تأثير و تأثر ادبيات فارسي و عربي دارند از حافظه‌ي ستودني خود بازمي‌گويند. ارادت چندين ساله‌ام به پروفسور الكك چندين برابر مي‌شود. پس از سخنراني الكك حدود يك ساعت هم به پرسش و پاسخ مي‌گذرد. داوري برخي از حاضران در پيوند با ادبيات فارسي، داوري شايسته‌اي نيست. در اين جلسه به بعضي از سوء تفاهم‌ها پاسخ داده مي‌شود. در پايان جلسه شادمان از اين برنامه‌ي مؤثر به آقاي عصمتي پيشنهاد مي‌كنم فيلم سخنرانيِ دكتر الكك را در قالب سي‌دي منتشر كنند و براي استفاده به سفارت ايران در همه‌ي كشورهاي عربي بفرستند. دكتر عصمتي از اين پيشنهاد استقبال مي‌كنند. به هتل بازمي‌گرديم تا استراحت كنيم.
***
ساعت 7 صبح روز جمعه است.از حياط فرح‌افزاي هتل بيرون مي‌روم تا در فضاي طرب‌انگيز كنار ساحل قدم بزنم. قرار است دوستان ساعت 8 صبح براي صرف صبحانه به رستوران بيايند. فرصت مغتنمي است كه از هواي صبحگاهي لذت ببرم. به كنار ساحل مي‌آيم. گاهي درياي مواج نگاهم را مي‌ربايد و گاهي آسمانِ آرام. دريا اندكي متلاطم و آسمان كمي ابري است. سرماي صبح زمستاني تونس اجاره نمي‌دهد بيش از نيم‌ساعت پياده‌روي كنم. ناگزير بازمي‌گردم و ادامه‌ي پياده‌روي را در طول «لابي» هتل قدم مي‌زنم. كارمندان و كارگران هتل همچون هميشه سرگرم كار خودند. و هر بار با لبخندي مليح «صباح‌الخير» يا «بون ژوق موسيو» مي‌گويند. در يكي از رفت و برگشت‌ها گام‌هايم را مي‌شمارم. طول بلند لابي هتل در 155 قدمِ من پيموده مي‌شود. به ساعت‌هاي  آويخته شده بر ديوار نگاه مي‌كنم. هر كدام از ساعت‌ها زمان را به وقت يكي از كشورها نشان مي‌دهند. عقربه‌هاي ساعتِ تونس تازه از حوالي هشت گذشته‌اند كه دكتر امامي و دكتر آذر را در كنار خود مي‌بينم. به رستوران مي‌رويم. اين بار آن چه را كه براي صرف صبحانه در رستوران چيده‌اند مي‌شمارم. 74 قلم جنس (شير، كره، مربا، تخم‌مرغ، گوشت، كالباس، سوسيس، آب ميوه و ...) منتظر مسافران هستند.
ساعت 9 راننده‌ي بيت‌الحكمه به هتل مي‌آيند و براي ديدن مناطقي از شهر تونس از هتل بيرون مي‌رويم. قرار است آقاي حامد قشقاوي امروز ما را همراهي كنند. آقاي قشقاوي از جوانان ايراني است كه در دانشگاه تونس در رشته‌ي كامپيوتر و الكترونيك تحصيل مي‌كند و دستي هم در تجارت دارد. به سمت خانه‌ي فرهنگ ايران مي‌رويم. آقاي قشقاوي منتظر ما نشسته‌اند. با صميميت و اشتياق با ما همراه مي‌شوند و به سمت مركز شهر مي‌رويم. قرار است مسجد زيتونيه را ببينيم. از كنار ساختمان شهرداري، مدرسه‌ي صادقيه و وزارت فرهنگ مي‌گذريم. جامع زيتونيه در آستانه‌ي بازار سنتي و قديمي شهر قرار دارد. امّا امروز مسجد بسته است. ناگزير نماي بيروني مسجد را تماشا مي‌كنيم و وارد بازار مي‌شويم. در چهره‌ي مردم آرامشي آميخته به رضايت ديده مي‌شود. ديروز محمد عصمتي به من گفته بود نزديك به دو سال است كه در تونس هستم و هرگز در هيچ‌جا مشاجره و درگيري ميان مردم نديده‌ام.
امروز هم آقاي قشقاوي بر همين موضوع  تأكيد مي‌كنند. بر طبيعتِ معتدل و سازگار مردم بر قناعت و كم‌توقعي مردم و بر امنيتي كه به گونه‌اي خوشايند جريان دارد. آن‌چه جالب توجه مي‌نمايد این است که علي‌رغم ممنوعيت حجاب در مدارس و دانشگاه‌هاي اين كشور، مردم مسلمان ميل به پوشيدگي دارند. در پوشش ساده و رفتار مردم ميل به وقار و متانت آشكارا ديده مي‌شود. آن فرهنگ برهنگي و علاقه‌ي به عرياني كه در بسياري ديگر از كشورهاي آزاد ديده بودم در اين كشور بسيار كمرنگ به چشم مي‌آيد. آقاي قشقاوي مي‌گويند در دانشگاه‌ رسماً حجاب ممنوع است ولي خيلي سخت‌گيري نمي‌كنند و در دانشگاه‌ها آمار خانم‌هاي محجب روز به روز بيشتر مي‌شود.
موتورسيكلت در خيابان‌ها ديده نمي‌شود. خیابان¬های شهر دوشنبه در تاجیکستان را به یاد می¬آورم. آقاي قشقاوي مي‌گويند: در اين جا جز تعداد بسيار اندكي موتورگازي قديمي، موتورسيكلت وجود ندارد. وارد بازار شده‌ايم. بازار سنتي تونس هم مانند بازارهاي سنتي ايران است. احساس مي‌كنم در بازار وكيل شيراز قدم مي‌زنم. با اين تفاوت كه آمار غرفه‌هاي فروش صنايع دستي در اين بازار بيشتر است. تفاوت فاحش ديگري كه در اين جا ديده مي‌شود، وجوه قهوه‌خانه‌هاي فراوان سنتي است. تابلوهاي «مقهي» بيش از هر تابلويي ديده مي‌شود. بسياري از اوقاتِ مردم، بويژه جوان‌ها در اين قهوه‌خانه‌ها مي‌گذرد. در اين قهوه‌خانه‌ها، قليان، چاي، نسكافه و قهوه عرضه مي‌شود. اين بخش از رفتار مردم، هيچ شباهتي به فرهنگ مردم فرانسه و بقيه‌ي اروپا ندارد. وقت‌گذراني در قهوه‌خانه‌ها در همه‌ي ساعات روز، به گونه‌اي مشمئزكننده به چشم مي‌خورد. در همه‌جاي سطح شهر همين وضع ديده مي‌شود. در شهر حمامات و نابل هم قهوه‌خانه‌ها در رونق كامل بودند و تابلو «مقهي» بيش از تابلوهاي ديگر خودنمايي مي‌كرد. در تونس به همين ميزان كه قهوه‌خانه زياد است، كتاب‌فروشي كم است. در بازار شهر تونس هم جابه‌جا با جهان‌گردان ملل مختلف روبه‌رو هستيم. مسافراني كه موجب رونق بازار تونس شده‌اند و هر كدام مطابق سليقه و ميل خود در حال خريد هستند. ما هم هر كدام مقداري خريد مي‌كنيم و از آن سوي بازار بيرون مي‌رويم. علاقه‌ دارم از قيمت ارزاق عمومي هم سر در بياورم. پرس‌وجو مي‌كنم: پرتقال كيلويي 5/1 دينار، گوجه 800 ميليم (8/0 دينار)، سيب 5/1 دينار، موز 5/1 دينار، مرغ 5/5 دينار، ماهي سفيد 9 دينار و ... مجموعاً مي‌توان گفت، نسبت به درآمد مردم، شهر ارزاني نيست.
از آقاي قشقاوي درباره‌ي دانشگاه‌هاي تونس و هزينه‌هاي آن مي‌پرسم. مي‌گويند: اين‌جا چيزي به نام كنكور نداريم. معدل نهايي پيش‌دانشگاهي مهم است. تحصيل در تونس رايگان است. امّا ما خارجي‌ها سالانه حدود هفتاد هشتاد دينار مي‌پردازيم كه البته مبلغ زيادي نيست. دو سه سالي است كه در اين جا هم دانشگاه خصوصي باز شده است. سيستم آموزشي دانشگاه‌هاي ايران همان سيستم فرانسه است. مدارك اين‌جا هم كاملاً مورد قبول فرانسه است و تفاوتي نمي‌كند در اين جا يا فرانسه مدرك گرفته باشي. زبان رسمي دانشگاه هم زبان فرانسه است. بسياري از جوان‌ها براي دوره‌هاي فوق ليسانس و دكتري به اروپا مخصوصاً فرانسه و ايتاليا مي‌روند و معتقدند آن‌جا بازار كار برايشان فراهم‌تر است. دوره‌هاي تحصيلي قبل از دانشگاه هم مثل خيلي جاهاي ديگر: شش سال ابتدايي، سه سال راهنمايي و سه سال دبيرستان است.
از آن سوي بازار بيرون مي‌رويم و به خيابان عريض حبيب بورقيبه مي‌رسيم، كه بخش جديدتر شهر است. يادم به خيابان شانزه‌ليزه در پاريس مي‌افتد. آقاي قشقاوي مي‌گويند اين خيابان را فرانسوي‌ها در زمان اشغال، به سبك خيابان شانزه‌ليزه ساخته‌اند. بسياري از هتل‌ها در همين خيابان ساخته شده‌اند. از «باب البحر» كه به سبك  «طاق شارل دوگل» ساخته شده مي‌گذريم و وارد خيابان اصلي مي‌شويم. سازه‌اي كه در انتهاي خيابان، از دور ديده مي‌شود و شبيه «كنكورد» در پاريس است، به "ميدان ساعت" يا "ميدان هفت نوامبر" مشهور است. هفت نوامبر روزي است كه زين‌العابدين بن علي در سال 1987 به قدرت رسيد و جانشين حبيب بورقيبه شد. تنديس ايستاده‌اي از ابن‌خلدون در همين اوايل خيابان، وسط بولوار ديده مي‌شود. ابوزيد عبدالرحمن بن محمد، معروف به ابن‌خلدون از حكيمان و مورخان نامدار تونس است كه در سده‌ي هشتم هجري مي‌زيسته و مدتي هم در مصر قاضي‌القضات بوده و در قاهره به تدريس مشغول بوده است. تاريخ ابن‌خلدون (كتاب العبر و ديوان المبتدا و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر» معروف است. اين شخصيت در تونس محبوبيت بسيار دارد. يكي دو ساعت در خيابان حبيب بورقيبه قدم مي‌زنيم. از يكي از كليساها و چند كتاب‌فروشي و فروشگاه ديدن مي‌كنيم و بازمي‌گرديم.
در بازگشت به هتل از مسيري مي‌آييم كه مرتفع‌ترين بخش شهر است و به «بام تونس» معروف است. چند لحظه‌اي مي‌ايستيم و از بلندي بام تونس يك‌بار ديگر ساختمان‌هاي سفيد، پنجره‌هاي آبي و خيابان‌هاي سبز شهر با نخل‌هاي هميشه شاداب را تماشا مي‌كنيم.
امروز عصر هم برنامه‌ي گشت‌وگذار در شهر را داريم. از ساعت 5/4 تا 5/6 به راهنمايي خانم يوسف‌نيا در بازارها و فروشگاه‌هاي شهر پرسه مي‌زنيم.
***
امشب ساعت 8 صبح به ضيافت شام سفير ايران در محل اقامتگاه ايشان دعوت شده‌ايم. به آن‌جا مي‌رويم. تعدادي از ايرانيان، از جمله كارمندان سفارت، معلمان اعزامي و ديگران نيز در اين مهماني حضور دارند. آقاي مؤيدي، سفير ايران با خوشرويي و مهرباني درباره‌ي ضرورت فعاليت‌هاي فرهنگي، براي معرفي ايران صحبت مي‌كنند و دكتر آذر درباره‌ي شيوه‌ي صحيح و مؤثر تبليغات فرهنگي و دكتر امامي درباره‌ي علاقه‌ي مردم تونس به ايران و ادبيات فارسي توضیح مي¬دهند.  از من مي‌خواهند شعر بخوانم. ابتدا درباره‌ي ادبيات و نقشِ مؤثر آن براي گسترش فرهنگ صحبت مي‌كنم و سپس چند قطعه از سروده‌هايم را مي‌خوانم. آقاي دكتر عصمتي  نيز در اين مراسم از انتشار شايسته‌ي اخبار همايش در رسانه‌هاي تونس و تأثير آن در مردم ابراز خرسندي و خوشحالي مي‌كنند و مي‌گويند بيشتر از آن چه گمان مي‌كرديم اين همايش تأثيرگذار بوده است.
خانم مهرناز اسدي و آقاي مجتبي ياوري (مستندسازان جهان‌‌گردي كه در همايش روز چهارشنبه هم نوازندگي كرده بودند در اين مهماني حاضرند و جالب است كه در ديار غربت به رسم هموطنان خود حلواي ايراني درست كرده‌اند و براي جمعيت حاضر آورده‌اند. پس از چندين روز، بالاخره امشب در اقامتگاه سفير، شام را غذاي ايراني (چلوكباب، خورش قيمه و ...) مي‌خوريم و ساعت 5/11 به هتل بازمي‌گرديم.
    ***
برنامه‌ي روز شنبه نيز گشت و گذار در مناطقي ديگر از شهر تونس و آشنايي بيشتر با وضعيت اجتماعي بخش‌هايي ديگر از شهر است. از جمله منطقه‌ي دست‌فروش‌ها و بازار چيني‌ها و پس از آن فروشگاه بزرگ زنجيره‌اي كارفور و ... در همه‌جا آميختگي فرهنگ عربي با فرهنگ فرانسوي ديده مي‌شود. اتومبيل‌ها، بيشتر فرانسوي (انواع پژو، رنو، سيتروئن و ..) و آلماني (بي‌ام و، بنز و ..) هستند. در اين چند روز گاهي – البته به ندرت- در گوشه و كنار خيابان‌ها با گداهايي روبه‌رو مي‌شديم كه درخواست كمك داشتند. امّا سماجت زيادي نمي‌كردند.
شنبه‌شب به منطقه‌ي مرتفع تفريحي و توريستي «سيدي بوسعيد» مي‌رويم، امّا باد سرد و شديد آن شب اجازه نمي‌دهد مدتي را در آن‌جا بمانيم. ناگزير باز مي‌گرديم ساعتي را در يكي از قهوه‌خانه‌هاي همان منطقه سر مي‌كنيم. مثل هميشه تعدادي پسر و دختر در حال خوردن چاي و نسكافه و كشيدن سيگار و قليان هستند. آقاي قشقاوي مي‌گويند فرهنگ قهوه‌خانه‌اي در اين‌جا خيلي رايج است. امّا بجز همين سيگار و قليان هيچ‌گونه مواد مخدر در تونس وجود ندارد: نه ترياك، نه حشيش و نه هيچ مواد شيميايي اعتيادآور كه متأسفانه در ايران به فراواني يافت مي‌شود. به همين دليل شما در تونس اصلاً معتاد به اين مواد مخدر نمي‌بينيد.
به هتل بازمي‌گرديم. در حال خواندن مطالبي هستم كه در پيوند با مسائل فرهنگي تونس از آقاي دكتر عصمتي گرفته‌ام. در قسمتي از اين نوشته آمار بخشي از نهادهاي فرهنگي نوشته شده است: از جمله:
- در تونس 350 مركز فرهنگي، 659 ويدئو كلوپ، 1 مركز ملي فرهنگ، 356 انجمن فرهنگي محلي و 24 اداره‌ي فرهنگ وجود دارد و سالانه 1069 جشنواره‌ي فرهنگي برگزار مي‌شود كه 422 عدد آن جشنواره‌هاي تابستاني است.
-  بيش از 2856 مسجد در این کشور وجود دارد كه مهم¬ترين اين مساجد عبارتند از جامع عقبه بن نافع (قيروان) كه قديمي‌ترين مسجد آفريقا و در سال 50 هجري قمري به دست عقبه بن نافع و با مشاركت خراساني‌ها ساخته شده، جامع الزيتونه (تونس) كه در سال 116 هجري قمري (734 ميلادي) ساخته شده، الجامع الكبير (مهديه)، جامع سيدي اللخمي (صفاقس)، جامع صاحب الطابع (تونس) و جامع الموحدين (تونس).
- همچنین در این کشور تعداد 51 سالن سينما، 18 انجمن سينما‌ (4 انجمن براي سينماي كودك و نوجوان)، 171 شركت تهيه‌كننده‌ي فيلم، 15 شركت پخش فيلم‌هاي سينمايي وجود دارد و تاكنون 77 فيلم سينمايي بلند در تونس ساخته شده است. ضمناً مبلغ بليت سينما در تونس بين 1500 تا 2000 تومان.
- در تونس 250 گروه تئاتر آماتور، 780 گروه تئاتر دانش‌آموزي، 50 گروه تئاتر دانشجويي، 108 گروه تئاتر حرفه‌اي (6 گروه آن دولتي و بقيه غيردولتي)، 5 مركز هنرهاي نمايشي و 256 سالن تئاتر وجود دارد.
- 31 روزنامه و هفته‌نامه و 18 مجله‌ي فرهنگي علمي در تونس منتشر می¬شود.
- در تونس 263 گروه موسيقي نوازنده (الوتريه)، 296 گروه موسيقي ديني (فرق‌السّلاميه)، 105 گروه موسيقي سنتي (النحاسيه)، 786 گروه موسيقي محلي، 60 گروه باله كوريغرافيه، 15 مؤسسه‌ي موسيقي استاني، 69 مجموعه‌ي كورال و 11 گروه موسيقي الماجورات وجود دارد.
- در سال 1956 تنها دو كتاب‌خانه‌ي عمومي در این کشور وجود داشته است. ولي اكنون 402 كتابخانه‌ي عمومي فعال است
- تحصیل در آموزش عالي تونس رایگان است. نظام جديد آموزش عالي تونس به نظام أمد (الاجازه، الماجستير و الدكتري) معروف است.
- در تونس بر اساس آمار سال 2004 يك ميليون و 700 هزار زن بي‌شوهر (مطلقه يا شوهر مرده) وجود دارد و از سال 1956 ازدواج متعدد غيرقانوني اعلام شده است؛ آمار جايگاه اجتماعي زنان در تونس عبارت است از: 7. 22% در مجلس نمايندگان، 27% در شهرداري‌ها، 34% در رسانه‌‌ها، 51% در آموزش ابتدايي، 48% در آموزش دبيرستان، 40% در آموزش عالي، 42% در شغل پزشكي، 72% در داروخانه، 31% در امور وكالت و 27% در امور قضاء.
***
 به روز آخرِ سفرِ خاطره‌انگيز تونس رسيده‌ايم. ساعت 5/9 روز يكشنبه است. وسايلمان را برمي‌داريم، اتاق‌هاي هتل را تخليه مي‌كنيم و تحويل مي‌دهيم. راننده‌ي بيت‌الحكمه ساعت 5/10 ما را به فرودگاه مي‌رسانند. آقاي دكتر عصمتي و پسرشان محمد،‌ که همراه با آقاي قشقاوي براي بدرقه به فرودگاه آمده‌اند. منتظر ما هستند. آقاي عصمتي يك بار ديگر با شادمانگي درباره‌ي تأثيرات چشمگير سفر ما به تونس و نيز دست‌آوردهاي همايش «شعر فارسي» سخن مي‌گويند و بر ضرورت ادامه‌ي چنين برنامه‌هايي تأكيد مي‌كنند. نماينده‌ي بيت‌الحكمه هم به ما مي‌پيوندند. كارت‌هاي پرواز را مي‌گيرم و پس از خداحافظي وارد سالن انتظار مي‌شويم. تا با هواپيماي متعلق به تركيش به استامبول برگرديم.
ساعت 5/7 در يكي از سالن‌هاي فرودگاه استامبول نشسته‌ايم و تازه متوجه مي‌شويم كه پرواز دكتر آذر با هواپيمايي ديگر (البته با همان شركت تركيش) و دو ساعت بعد از پرواز ما خواهد بود. پرواز ما با حدود 5/1 ساعت تأخير انجام مي‌گيرد و بالاخره ساعت 2 بامداد در فرودگاه امام‌خميني تهران این سفر علمی- فرهنگی به پايان مي‌رسد.

دیدار یاران دیرینه در پاره‌ای دیگر از تن میهن

تاجيكستان،خرداد1387

در پاییز 1386 که برنامه‌های مقدماتی «همایش بین‌المللی مکتب شیراز» را پی می‌گرفتیم، موضوع برگزاری چند پیش همایش نیز در دستور کار قرار داشت و قرار بود یکی از آن‌ها در کشور تاجیکستان برگزار گردد. هماهنگی برنامه‌ی تاجیکستان بر عهده‌ی آقای دکتر محمدجعفر یاحقی بود که کشور تاجیکستان و شخصیت‌های علمی – فرهنگی آن‌ها را به نیکی و شایستگی می‌شناختند. برنامه‌ی پیش‌همایش برای 28 خردادماه پیش‌بینی شده بود و سفر هیأت سه نفره‌ی ایرانی (آقای دکتر یاحقی: عضو هیأت علمی گروه ادبیات و زبان‌شناسی همایش مکتب شیراز، آقای علیرضا اسماعیلی: مسؤول انتشارات فرهنگستان هنر و کاووس حسن‌لی: رئیس گروه علمی ادبیات و زبان‌شناسی مکتب شیراز) از روز شنبه 25 خرداد آغاز می‌‌شد.
پیش از آغاز سفر، همچون همیشه، به مقصد سفر می‌اندیشیدم و این بار به تاجیکستان، کشوری که از نظر نژادی، زبانی و فرهنگی بیشترین نزدیکی را به ایران دارد:
کمتر از یک ماه پیش در قزاقستان بودم و اینک سفر تاجیکستان می‌توانست فرصتی مناسب برای سنجش وضعیت اجتماعی – فرهنگی این دو جمهوری تازه استقلال یافته باشد.
تاجیکستان یکی از کشورهای آسیای میانه است. این کشور از شمال با قرقیزستان، از شرق با چین، از غرب و شمال غربی با ازبکستان و از مشرق با چین همسایه است. بیش از 90% از خاک این کشور را کوهستان‌های گسترده و بلند پر کرده‌اند. که به دلیل وجود یخچال‌های طبیعی و برف‌های همیشگی همواره رودهای پرآبی از آن کوهستان‌ها جریان دارد.
تاجیک‌ها از بازماندگان آریایی‌ها و از ایرانی‌تبارهایی هستند که توانسته‌اند زبان خود را در میان اقوام دیگر ترک بان، نگه دارند. در گذشته تاجیک‌ها در دل اقوام ترک (ازبک‌ها، قرقیزها و ترکمن‌ها) در حال حل شدن بودند. به گونه‌ای که همه‌ی این مناطق را «ترکستان» می‌نامیدند. اما با تلاش‌های ستودنی کسانی چون صدرالدین عینی، تاجیک‌ها بر هویت مستقل خود  تأکید کردند و آن را زنده نگه داشتند. جمعیت کنونی تاجیکستان کمی بیشتر از 6 میلیون نفر است. در حالی که 12 میلیون تاجیک تنها در کشور همسایه یعنی ازبکستان زندگی می‌کنند.
در نهم سپتامبر سال 1991 میلادی جمهوری تاجیکستان استقلال یافت. اما دو شهر مهم تاریخی، یعنی سمرقند و بخارا که در سال 1929 به ازبکستان پیوسته بود همچون دو فرزند جدامانده از مادر همچنان در حوزه‌ی جغرافیایی جمهوری ازبکستان باقی ماند. امروزه شهرهای خجند، دوشنبه، کولاپ، قرغان تپه، پنج کنت و اوراتپه از شهرهای مهم این کشور به شمار می‌روند. نام‌ آبادی‌ها و ولایاتی همچون: قبادیان، بدخشان، ختلان، وخش، خجند و مانند آن‌ها برای هرکس که اهل تاریخ و فرهنگ باشد نام‌هایی آشنا هستند که پیوستگی این کشور را به ایران یادآوری می‌کنند و این سرزمین را پاره‌ای جداشده از پیکر ایران بزرگ نشان می‌دهند.
روز شنبه 25 خردادماه ساعت 7صبح به اتفاق آقای دکتر یاحقی به فرودگاه امام خمینی رسیدیم. آقای اسماعیلی- مدیر انتشارات فرهنگستان هنر- با خانواده‌اشان پیش از ما رسیده بودند و منتظر بودند. بلیت‌ها، گذرنامه‌ها و روادید ما – که از سوی فرهنگستان هنر تهیه شده بود- دست آقای اسماعیلی بود. پس از انجام تشریفات خروج، هواپیمای توپولوف متعلق به شرکت «تاجیک ایر» با حدود 20 دقیقه تأخیر، ساعت 50:9 تهران را به مقصد دوشنبه ترک کرد. مدت پرواز تهران به دوشنبه 2 ساعت و 10 دقیقه پیش‌بینی شده بود. هواپیما ساعت 5/12 به وقت تاجیکستان (12 به وقت تهران) در فرودگاه شهر دوشنبه فرود آمد. هم‌سفری با آقای دکتر یاحقی که پیش از این چندین بار دیگر به تاجیکستان سفر کرده بودند، و اطلاعاتِ سودمندی از تاجیکستان داشتند برای من بسیار مغتنم بود و از آن بهره می‌بردم.
بخش ورودی فرودگاه از بسیاری امکاناتِ ابتدایی بی‌بهره بود. زمان ورود ما برق نبود و هوای بسیار گرم فرودگاه در فضای تنگ و تاریک آن آزاردهنده شده بود. فرم‌های اطلاعات مسافران را که در سفرهای خارجی برای سهولت کار، معمولاً در زمان پرواز، در هواپیما، میان مسافران توزیع و جمع‌آوری می‌کنند، در همان فضای تنگ و تاریک و هوای گرم آن فرودگاه وارفته به مسافران دادند تا اطلاعات خواسته شده را بنویسند و تحویل دهند و این خود عامل دیگری بود که مراحل ورود را کندتر می‌کرد. در هر حال حدود یک ساعت طول کشید تا از فرودگاه خارج شدیم. بیرون از سالن فرودگاه، آقایان کبریایی و خسروآبادی از سوی رای‌زنی فرهنگی ایران به استقبال ما آمده بودند. دمای هوای شهر دوشنبه 34 درجه بود، اما گرم‌تر از آن به نظر می‌رسید. چندین زن فقیر در محوطه‌ی بیرونی با سماجت از مسافران تقاضای کمک و تکدی می‌کردند.
با اتومبیل خانه‌ی فرهنگ، فرودگاه را به قصد هتل اوستا ترک کردیم. نخستین چیزی که بسیار چشم‌نواز بود درختانِ تناور، سرسبز و سایه‌گستر چنار بود که دوسوی خیابان‌ها را به زیبایی و فریبایی آراسته بودند. دکتر یاحقی با گشاده‌رویی درباره‌ی خیابان‌ها، بناها و میدان‌های مسیر راه برای من توضیح می‌دادند از جمله آن‌که: شهر دوشنبه را حدود 80 سال پیش بنا نهاده‌اند. پیش از آن که این شهر در این مکان ایجاد شود، این‌جا میدانی برای عرضه‌ی محصولات به صورت «دوشنبه بازار» بوده است. از همین رو تاجیک‌ها نام «استالین آباد» را تغییر داده و نام دوشنبه را برای این شهر برگزیده‌اند و این درخت‌های تنومند هم‌سن و سالِ خود شهر دوشنبه‌اند. از خیابان بلند و پردرخت «رودکی» که می‌گذشتیم به بناهای دوسوی خیابان نگاه می‌کردم و یکنواختی آن‌ها مرا می‌آزرد. هیچ اثری از معماری زیبا و متنوع ایرانی - اسلامی که هویت مردم تاجیک بدان پیوسته است، به چشم نمی‌خورد. و این خود نشانه‌ای روشن از برنامه‌های فرهنگی نظام سوسیالیستی بوده که به دنبال یکسان‌سازی فرهنگی و محو نشانه‌های قومی و بومی بوده است. به راستی که این درخت‌های زیبا، بخشی از خشونت بناهای یکنواخت دوره‌ی شوروی را برطرف می‌کردند.
به هتل اوستا (که پیش از آن «هتل اکتبر» نام داشته است) رسیدیم.
دکتر یاحقی در اتاق 114، آقای اسماعیلی در اتاق 102 و من در اتاق 110 ساکن شدیم. اتاق‌ها دوتخته و اجاره‌ی هر اتاق 100 دلار بود. در این سفر بجز آقای دکتر یاحقی، آقای اسماعیلی و خانم محترمشان، دو هم‌سفر بسیار شیرین دیگر نیز همراه ما بودند که از آغاز تا انجام سفر با شیرین زبانی‌ ها و خوشمزگی‌هایشان سفر را دل‌انگیزتر می‌‌کردند: کوچولوهای دوست‌داشتنی آقای اسماعیلی: «غزل و عسل»
ساعت 2 بعدازظهر برای صرف ناهار به یکی از رستوران‌های نزدیک هتل رفتیم. قیمت هر دست غذای معمولی حدود 10 سامان بود. پس از آن به فروشگاهی که در کنار همان رستوران بود سری زدیم و مقداری میوه، آب معدنی و وسایل دیگر خریداری کردیم. قیمت هر شیشه آب معدنی 3 سامان، هر کیلو زردآلو 5 سامان، هر کیلو آلو 4 سامان، هر کیلو انگور 6 سامان، هر کیلو آلبالو 8 سامان و هر کیلو گوشت 27 سامان بود. دلار در آن روز معادل 43/3 سامانی بود. و هر سامانی نیز 100 درم.
به هتل بازگشتیم و تا ساعت 5/5 استراحت کردیم. پس از آن من به اتفاق آقای دکتر یاحقی برای گشت و گذار در شهر از هتل خارج شدیم و طول خیابان رودکی را قدم‌زنان طی کردیم. درختان تنومند و فرح‌بخش حاشیه‌ی خیابان و لباس‌های رنگارنگ زنان تاجیک که در خیابان‌ها در رفت و آمد بودند بیش از هر چیز جلب نظر می‌کرد. در خیابان‌های خلوت دوشنبه، از ترافیک های سنگینی که شهرهای بزرگ ایران دچار آنند، خبری نبود. قیمت بنزین در تاجیکستان معادل 1000 تومان ایرانی است.
زنان تاجیک معمولاً لباس سنتی خود را می‌پوشند که لباسی بلند در رنگ‌های متنوع و زیباست. همین لباس سنتی باعث شده است که پوشیده‌تر از زنان برخی دیگر از جمهوری‌های تازه استقلال یافته باشند.
من یک ماه پیش از این به قزاقستان سفر کرده بودم تا در همایش «فردوسی و حماسه‌سرایی در ایران و آسیای میانه» شرکت کنم. همایش یاد شده روزهای 24 و 25 اردیبهشت برگزار گردید. با توجه به نزدیکی زمان سفر به این دو کشور، اینک می‌توانستم تا حدودی وضعیت اجتماعی و فرهنگی این دو کشور را مقایسه کنم.
قزاقستان از کشورهای نزدیک به روسیه است و از نظر فرهنگی نیز از دیگر همسایگان خود به فرهنگ روسی نزدیک‌تر است. نزدیک به چهل درصد ترکیب مردم قزاقستان را روس‌ها تشکیل می‌دهند. قزاقستان از تاجیکستان بسیار ثروتمند‌تر است. منابع زیرزمینی نفت و گاز، دست‌رسی به دریای خزر، کشتزارهای وسیع و حاصل‌خیز و بسیاری دیگر از موهبت‌های طبیعی، شرایط اقتصادی این کشور را ارتقا داده است. در حالی که تاجیکستان نه به دریا راه دارد و نه منابعی همچون نفت و گاز در این کشور کشف شده است. بیش از 90 درصد از وسعت این کشور را کوهستان‌های بلند تشکیل می‌دهد که هیچ فعالیت کشاورزی در آن صورت نمی‌گیرد. البته وجود یخچال‌های طبیعی و بارش برف فراوان زمستانی موجب ایجاد منابع فراوان آبی و جاری شدن رودهای پرآب و خروشانی شده است که تاجیک‌ها به دلیل فقر مالی نتوانسته‌اند به گونه‌ای شایسته از این نعمت خدادادی برای تولید برق یا تصفیه و فروش آن به کشورهای دیگر بهره ببرند.
هم‌اکنون نیز آبِ لوله‌کشی شهر بدون هیچ تصفیه‌ای، مستقیم از رودخانه وارد شبکه‌ی لوله‌کشی می‌شود. از همین رو آب لوله‌کشی قابل آشامیدن نیست و مردم شهر آب آشامیدنی خود را یا از طریق جوشاندن آب شبکه یا از طریق دستگاه‌های تصفیه‌ی خانگی و یا با خرید آب معدنی از فروشگاه‌ها تأمین می‌کنند و این خود یکی از بنیادی‌ترین مشکلات مردم تاجیکستان است. زمستان‌های بسیار سرد و یخبندان تاجیکستان و نبود گاز در این کشور برای مردم بسیار آزاردهنده است. با آن‌ که سفر ما در تابستان انجام می‌گرفت. بارها از زبان مردم تاجیکستان نگرانی و دغدغه‌ی از زمستان آینده را می‌شنیدیم. در زمستان‌ها فقط گاهی حدود 2 ساعت در روز، در شبکه‌ی گاز، دوشنبه گاز وارد می‌شود و آن‌هم به خاطر فشار کم‌ قابل استفاده نیست.
ساعت 5/6 عصر به میدان وسیعی رسیدیم که در آن‌جا یک گروه کنسرت غربی با خوانندگی یک زن از کشور انگلستان در حال اجرای موسیقی (جاز) در فضای باز بودند و حدود پنج شش هزار نفر از مردم مشغولِ تماشای برنامه و بسیاری از آن‌ها هماهنگ با گروه موسیقی در حال رقص و پایکوبی بودند. دکتر یاحقی با اظهار شگفتی می‌گفتند: برگزاری این گونه از برنامه‌ها از پدیده‌های بسیار جدید در تاجیکستان است. بافت سنتی و ساده‌ی تاجیکستان در سال‌های قبل هرگز چنین برنامه‌هایی را برنمی‌تابید. کاملاً آشکار است که هدف این برنامه‌ها سوق دادن مردم به سوی دنیای آزاد غرب و ایجاد فاصله با سنت‌های حاکم بر آن‌هاست.
با خود می‌اندیشیدم که ای کاش این درک شایسته در برخی از مدیران فرهنگی کشور ما وجود داشت که با ایجاد برنامه‌های گوناگون فرهنگی و اعزام گروه‌های مختلف فرهنگی هنری، همچون: گروه‌های موسیقی، نمایش، شعر و هنرهای دیگر به بخشی از نیازهای فرهنگی این مردم و اشتیاق فراوان آن‌ها به فرهنگ و هنر ایرانی پاسخ می‌گفتند.
آقای قلی‌زاده یک روز بعد از این برنامه درباره‌ی موسیقی مردم تاجیکستان می‌گفتند:
در تاجیکستان امروز سه نوع موسیقی رواج دارد. یکی موسیقی «استرادا» که موسیقی روسی است و تقریباً شبیه جاز غربی است. اما خود تاجیک‌ها دو نوع موسیقی دارند. یکی موسیقی «شش مقام» که تقریباً نزدیک به موسیقی «دوازده مقام» ایرانی است و در واقع موسیقی شمال و اطراف خجند است. این موسیقی فاخرتر است و همچون موسیقی ملی به آن نگاه می‌کنند و موسیقی دیگر موسیقی «فلک» است که موسیقی جنوب است. موسیقی مردم تاجیکستان معمولاً با رقص و لباس ویژه‌ی رقص، بسیار هماهنگ و زیبا اجرا می‌شود. زنان هنگام رقص در جاهای دیگر بیشتر میل به عریان شدن دارند امّا زنان تاجیک هنگام رقص پوشیده‌تر و شرم‌گین‌تر می‌شوند. میزان چرخش و رقص در موسیقی فلک بیشتر از موسیقی شش مقام است. مردم تاجیکستان به هیچ کدام از خوانندگان ایرانی به اندازه‌ی «گوگوش» علاقه‌مند نیستند. یکی از استادان دانشگاه می‌گفت گوگوش در حفظ زبان فارسی در تاجیکستان نقش برجسته‌ای دارد!
آن شب ساعت 5/8 به چای‌خانه (رستوران) راحت (در نزدیکی هتل) رفتیم و پس از صرف شام به هتل بازگشتیم.
روز یکشنبه پس از صرف صبحانه از ساعت 10 صبح به اتفاق آقای دکتر یاحقی برای دیدن مناطق دیگری از شهر دوشنبه از هتل بیرون رفتیم و به سمت پارک عینی پیاده به راه افتادیم. در تمام مدتی که در این چند روز در خیابان‌های شهر دوشنبه به گشت و گذار مشغول بودیم، حتی یک بار هم موتور سیکلت ندیدیم. روز آخر سفر، خانم خسروآبادی که در تاجیکستان ساکن بودند، می‌گفتند: در تمام شهر دوشنبه فقط سه موتورسیکلت وجود دارد.
در ادامه‌ی مسیر در بازار ورزاب یک جفت کفش ورزشی به قیمت 50 سامان خریدم تا راحت‌تر قدم بزنم.
قدم‌زنان به پارک عینی رفتیم. صدرالدین عینی 1878-1954 از شخصیت‌های نام‌دار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تاجیکستان بوده که بسیار مورد احترام تاجیک‌هاست. او را بنیان‌گذار تاجیکستان به شمار می‌آورند. عینی در زمان شوروی سابق برای هویت ملی تاجیکستان و نیز استقلال این جمهوری مبارزه‌های شایانی کرده است. با مبارزه‌های پی‌گیر عینی بود که زبان تاجیکی بالاخره در تاجیکستان، رسمیت یافت و در نظام بسته‌ی شوروی پذیرفته شد.
یادداشت‌های صدرالدین عینی که در ایران نیز منتشر شده است، نشان‌دهنده‌ی شرایط اجتماعی تاجیکستان در زمان روسیه‌ تزاری بوده است.
پارک عینی در مسیر دره‌ی ورزاب قرار دارد. آرامگاه صدرالدین عینی، محمد عاصمی و باقی رحیم‌زاده در همان پارک واقع است.
ساعت 12 به هتل برگشتیم. آقای پروفسور خدایی شریف و پسرشان (حسین) بر اساس قراری که از پیش تعیین شده بود در هتل منتظر ما بودند. آقای خدایی شریف از استادان نام‌دار و فعال دانشگاه دولتی تاجیکستان هستند که اخلاق و رفتار مهربانانه و صمیمی و تواضع ستودنی ایشان، شخصیتشان را بسیار جذاب‌ کرده است.
آن روز ظهر مهمان آقای خدایی شریف بودیم. با اتومبیل پسر آقای خدایی شریف به سمت دره‌ی بسیار زیبای رامیت راه افتادیم. از خیابان سمرقند، دروازه‌ی بدخشان و دروازه‌ی رامیت گذشتیم و از حاشیه‌ی رود کافرنهان به سمت دره‌ی رامیت پیش رفتیم و پروفسور خدایی شریف با خلق خوش و با لهجه‌ی شیرین تاجیکی درباره‌ی تاجیکستان، شهر دوشنبه و مناطق خوش آب و هوای اطراف شهر دوشنبه برایمان تعریف می‌کردند و درباره‌ی رودهای جاری تاجیکستان توضیح می‌دادند. ایشان درباره‌ی وجه تسمیه‌ی رود کافرنهان می‌گفتند: مردم گمان می‌کنند این جا جایی بوده که کافران نهان می‌شده‌اند. اما زبان‌شناسان به درستی گفته‌اند که اصل این ترکیب «کافورنهان» و دلیل آن وجود کافور در این‌جا بوده‌است.
مسیر سرسبز و پرآب دره‌ی رامیت برای من یادآور مسیر دره‌ی «مدئو» در آلماتی قزاقستان بود. حدود 45 کیلومتر از شهر دوشنبه فاصله گرفتیم و به تفرج‌گاه کلکوچ رسیدیم تفریحگاهی بسیار زیبا و فرح‌بخش که در زمان نظام سابق شوروی ساخته شده و متأسفانه بعضی از ساختمان‌های آن متروکه شده و رو به ویرانی نهاده بود.
داماد آقای خدایی شریف و یکی دیگر از خویشانشان نیز به ما پیوستند. زمزمه‌ی دلنشین آب، وزش ملایم، نسیم و خنکای جان‌بخش چشمه و سایه‌ی‌ آرام‌بخش بید، در دره‌ی دل‌انگیز رامیت روح ما را می‌نواخت و جانمان را سبک می‌کرد.
آقای خدایی شریف می‌گفتند: الان در شهر دوشنبه دمای هوا حدود 40 درجه است، در حالی که این جا بیشتر از 27 درجه نیست. ناهار را که خوردیم به همراه آقای دکتر یاحقی ساعتی را در خلاف مسیر جریان رودخانه قدم زدیم و از مناظر زیبای کنار رودخانه لذت بردیم. طبیعت آن‌جا مانند طبیعت دره‌ی «بهشت گمشده» در فارس البته با تراکم بیشتر درخت‌ها و درختچه‌ها بود. وقتی برگشتیم آقای خدایی شریف همچنان با لهجه‌ی شیرین تاجیکی به ما می‌گفتند «بیایید ساعتی دم بگیرید بعد بالا شوید» یعنی ساعتی بخوابید و پس از آن بلند شوید. هنگامی که دیدند ما قصد خوابیدن نداریم. گفتند: «پس کج پهلو بزنید» یعنی به متکا تکیه بزنید و پاهایتان را دراز کنید. گاهی طنزی ملایم و شیرین پس‌زمینه‌های سخن آقای خدایی شریف را می‌آراست. در مقایسه‌ی چین و تاجیکستان می‌گفتند: اگر چینی‌ها فقط یک روز صبحانه نخورند، به اندازه‌ی هزینه‌های یک سالِ تمام تاجیکستان ذخیره می‌شود.
ساعت 7 عصر ناگزیر دره‌ی رامیت را ترک کردیم و به سمت دوشنبه حرکت کردیم. در نزدیکی شهر دوشنبه به روستای «مولانا» رفتیم تا آرامگاه و مسجد «مولانا یعقوب چرخی» را ببینیم. یعقوب چرخی از مشایخ نام‌آور تصوف (از طریقت نقشبندیه) بوده که وفات ایشان به سال 851 قمری روی داده و در آن‌جا به خاک سپرده شده است. آرامگاه یعقوب چرخی در محوطه‌ای وسیع با درختانی قدیمی و بسیار تنومند واقع شده است که بجز بنای مسجد، حجره‌هایی نیز برای آموزش علوم دینی در ضلع شمالی آن حیاط ساخته‌اند. غروب آن روز در آن فضای آرام‌بخش معنوی، صدایی جز هیاهوی سبز گنجشکان در شاخ و برگ درختان به گوش نمی‌رسید. انگار آنان نیز در نیایشی دسته‌جمعی شرکت جسته بودند. چند بیتی از سروده‌هایم به یادم آمد و زمزمه کردم.
   ببین چه عطر خوشی در هوا پراکنده اســـت    ببین درخت چقدر از فرشته آکنده اسـت
   پرنده‌ها که بر این شاخـــه راز می‌خوانـــند       ببین چه ساده و شیرین نماز می‌خوانــند
   ببین چه صوت خوشی در ترانه‌ها جاری‌ست    خدا همیشه در این عاشقانه‌ها جاری‌ست
ساعت 5/8 آن شب به هتل بازگشتیم.
روز دوشنبه ساعت 8 صبح پروفسور خدایی شریف به هتل آمدند تا برنامه‌ی همایش را بر اساس اطلاعات جدید نهایی کنیم. بر صندلی‌هایی که در حیاط با صفای هتل زیرسایه‌ی درختان نهاده شده بود نشستیم و با هم‌فکری دوستان برنامه‌ی سخنرانی‌ها نهایی شد. راننده‌ی خانه‌ی فرهنگ برنامه را گرفتند و برای طراحی و تکثیر به رای‌زنی فرهنگی بردند.
از آقای خدایی شریف خداحافظی کردیم و به اتفاق آقایان اسماعیلی و دکتر یاحقی به قصد دیدن برخی از مکان‌های فرهنگی و ادبی از هتل بیرون رفتیم. ابتدا برای خرید سیم‌کارت تاجیکی و شارژ آن به یکی از فروشگاه‌ها مراجعه کردیم. از ما کارت شناسایی تاجیکی یا گواهی اقامت که به تأیید پلیس رسیده باشد خواستند، هیچ یک را نداشتیم. پس از آن به کتابخانه‌ی فردوسی که همچون ‌«کتابخانه‌ی ملی» است رفتیم تا کتاب‌های آن را ببینیم. اما اجازه‌ی ورود ندادند و گفتند خارجیانی که می‌خواهند به کتابخانه وارد شوند باید از وزارت فرهنگ معرفی‌نامه بیاورند از آن‌جا هم منصرف شدیم و برای تأیید کردن بلیتِ بازگشت به دفتر فروش هواپیمایی رفتیم. از دکتر یاحقی درباره‌ی تعداد کتاب‌های کتابخانه‌ی فردوسی پرسیدم. ایشان گفتند آمار آن را در کتاب «از جیحون تا وخش» نوشته‌ام. دکتر یاحقی در آن کتاب که گزارشی از سفر به ماوراءالنهر در سال 1374 است، نوشته‌اند: کتابخانه‌ی بزرگ فردوسی، شش میلیون جلد کتاب و 2250 نسخه‌ی خطی فارسی و عربی دارد. شش میلیون جلد برای کتابخانه‌ای در شهر پانصد هزار نفری شهر دوشنبه و کشور 5 میلیونی تاجیکستان، چیز کمی نیست. در دوشنبه سرانه‌ی کتاب، تنها از این کتابخانه، 12 جلد می‌شود و برای کل تاجیکستان 2/1 جلد اگر به یاد بیاوریم که در ایران بر روی هم به ازای هر 15 نفر هم یک کتاب موجود نیست تفاوت راه را از کجا به کجا خواهیم یافت.
این آمار را اگر با کتابخانه شهید دستغیب (کتابخانه‌ی ملی شیراز) مقایسه کنیم شگفتی تأسف برانگیزمان صد چندان می‌شود. شیراز که بسیاری به عنوان پایتخت فرهنگی ایران به شمار می‌آورند و کتابخانه‌ی عمومی شهید دستغیب، بزرگ‌ترین کتابخانه‌ی عمومی متعلق به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است.
در مسیر بازگشت ساعتی را در بازار سبز، گذراندیم و از فروشگاه‌های متنوع و متراکم آن بازار دیدن کردیم. در بازار سبز انواع محصولات خوراکی و پوشاکی موجود بود.
قیمت گوشت کیلویی 20 سامانی، مویز کیلویی 14 سامانی؛ بادام کیلویی 28 سامانی و هر قرص نان 1 سامانی بود. در خیابان‌های شهر دوشنبه نانوایی دیده نمی‌شود. نان را در خانه‌ها می‌پزند و برای فروش در خیابان‌ها عرضه می‌کنند.
ساعت یک به رستوران راحت رفتیم و پس از صرف ناهار به هتل برگشتیم. ساعت چهار بعدازظهر آن روز برای بررسی وضعیت ادبیات معاصر در تاجیکستان با رئیس کانون نویسندگان (آقای مهمان بختی) قرار ملاقات داشتیم. ساعت40:3 با آقای دکتر یاحقی از هتل بیرون رفتیم و مسیر هتل تا کانون نویسندگان را که تاجیک‌ها «اتفاق نویسندگان» می‌گویند، حدود 20 دقیقه پیمودیم.
نمای بیرونی ساختمان «اتفاق نویسندگان تاجیکستان» با تندیس‌هایی از شخصیت‌های نام‌دار ادبی آراسته شده است. تاجیک‌ها به تندیس «هیکل» می‌گویند و هیکلِ رودکی، ابن سینا، خیام، سعدی، حافظ، مولوی، جامی، ماکسیم گورکی، صدرالدین عینی و تورسن زاده، در آن‌جا نصب شده است. در تاجیکستان رودکی بسیار بیشتر از شاعران دیگر در کانون توجه قرار دارد. تاجیک‌ها رودکی را شاعر ملی خود می‌دانند و بسیاری از میدان‌ها، خیابان‌ها و مراکز علمی و فرهنگی را به نام او می‌خوانند.
طبقه‌ی اول کانون در حال تعمیر بود. به دفتر آقای مهمان‌بختی که در طبقه‌ی دوم بود رفتیم. ایشان با گشاده‌رویی ما را به اتاق خود فراخواندند و برخی دیگر از شاعران و نویسندگانی که دعوت شده بودند نیز به ما پیوستند. آقای مهمان‌بختی خود از نمایشنامه‌نویسان نام‌دار تاجیک‌ هستند که در زمان سفر ما نماینده‌ی مجلس نیز بودند. ایشان پس از خوش‌آمدگویی، شاعران و نویسندگانی را که در جلسه بودند معرفی کردند و به دلیل آن‌که عازم مسکو بودند و باید در جلسه‌ای دیگر شرکت کنند پوزش‌طلبی کردند و اداره‌ی جلسه را به معاون خود سپردند و رفتند.
آقای دکتر یاحقی با لطف ویژه‌ی خود مرا با طول و تفصیل به اعضای حاضر معرفی کردند و در مورد علاقه‌ها و فعالیت‌های ادبی من توضیح دادند و دلیل اصرار مرا برای برگزاری جلسه با کانون نویسندگان تاجیکستان بیان کردند و سپس از من خواستند که پرسش‌هایم را مطرح کنم. من هم با سپاس‌گزاری از نویسندگان و شاعرانی که در جلسه حضور داشتند. گفتم: بیش از این که به تاجیکستان بیایم بسیار علاقه‌مند بودم که از نزدیک و رودررو با شاعران و نویسندگان فعالِ امروز تاجیکستان گفت و گو کنم و از وضعیت ادبی امروز تاجیکستان به صورت مستقیم و بدون واسطه آگاه شوم و امروز خوشحالم که به خواست خود رسیده‌ام. امروز دلم می‌خواهد وضعیت موجود ادبیات را بویژه از دیدگاه نوگرایی و جریان‌های کاملاً تازه‌ی ادبی در تاجیکستان بدانم. ابتدا آقای «کمال نصرالله» از سخنوران و شاعران تاجیک که معاون «اتفاق نویسندگان» بودند، توضیح دادند که فشرده‌ی سخنان او این چنین بود: ادبیات معاصر تاجیکستان زیر تأثیر ادبیات روس بوده است. ادبیات روس بیشتر بر محتوا و زندگی مردم تأکید داشته است. هدف ادبیات در آن‌جا بیشتر بر شمردن دردهای اجتماعی مردم است. به همین دلیل ادبیات ما به زندگی نزدیک‌تر است. شاید از جنبه‌ی هنری خیلی قوی نباشد ولی از نظر پیام و محتوا برجسته است. ادبیات فرم‌گرا در تاجیکستان چندان جایی ندارد. هستند جوانانی که در دوشنبه یا خجند به شعر نو روی آورده‌اند ولی چندان مورد استقبال مردم قرار نمی‌گیرند. به نظر من هم هدف از گفتن و سرودن بیان مفهوم است نه لفاظی و لغت‌پردازی و زبان‌گرایی.
پس از آقای کمال نصرالله آقای عبدالحمید صمدی سخنان ایشان را ادامه دادند و با تأکید مجدد بر تأثیرپذیری ادبیات تاجیکستان از ادبیات روس گفتند:
بهترین ادبیات معاصر جهان ادبیات شوروی بوده است و ادبیات تاجیکستان هم مستقیم با همین ادبیات ارتباط یافته و از آن سرچشمه نوشیده است. اما واقعیت این است که ما خودمان در گذشته‌های دور ادبیاتی بسیار عظیم داشته‌ایم. در دوره‌ی  حکومت سابق ما از آموختن ادبیات کلاسیک خودمان محروم بودیم. سیاست نظام شوروی روی خوشی به ادبیات سنتی ما نشان نمی‌داد و یک فاصله‌ی جدی میان نسل معاصر و ادبیات گذشته پیدا شد. از چند سال پیش ارتباط با همان ادبیات بزرگ روس هم کم شد در نتیجه امروز در نسل جوان ما نه ارتباط لازم با ادبیات نیاکانمان وجود دارد و نه با ارتباط کافی با ادبیات بزرگ روس.
در ادبیات ما بیشتر جنبه‌ی اندیشیدن قوی است و البته مهم هم همین اندیشه و جهان‌بینی و جهان‌نگری است نه صورت و لفظ.
اگر بخواهیم مقایسه‌ای هم با همسایگان داشته باشیم. باید بگویم ترکمن‌ها، قزاق‌ها، قزاق‌ها، قرقیزها و مانند ‌آن‌ها خیلی بیشتر، قوی‌تر و کامل‌تر از ما دست‌آوردهای ادبیات روس را گرفتند ولی ما مثل آن‌ها نتوانستیم کاملاً همه‌ی شکل‌ها و فرم‌ها و اندیشه‌های ادبی روس را بگیریم. به نظر من دلیل اصلی آن این است که ما پیشینه‌ای بسیار قوی در ادبیات داشتیم که قزاق‌ها و قرقیزها و ترکمن‌ها نداشتند. ما هرگز نمی‌توانستیم این پیشینه‌ی عظیم ادبی را یکباره کنار بگذاریم و همه‌ی آن‌چه را که ادبیات روس می‌گفت بپذیریم.
خلق‌های دیگری که در حوزه‌ی شوروی سابق بودند هرگز پیشینه‌ی درخشان تاریخی ما را نداشتند و به صورت کامل به ادبیات روس پناه بردند. اما در هر حال ما بخواهیم یا نخواهیم تحت‌تأثیر ادبیات رئالیسم و سوسیالیسم روس هستیم و به همین دلیل اندیشه‌گرایی در کانون توجه ما هست و البته درست هم همین است. ادبیات باید به جهان‌نگری آدمی کمک کند. ادبیات ما ادبیاتی است که می‌خواهد انسان را زیبا کند. اندیشه‌ها را متعالی کند و ماهیت‌ها را به کمال برساند.
از آقای عبدالحمید صمدی پرسیدم: به نظر شما ادبیات چگونه گفتن است یا چه چیزی گفتن؟
پاسخ دادند: اگر اندیشه‌ی انسان زیبا، عمیق، دقیق و جوینده نباشد هرگز زبان او هم زیبا نخواهد شد. ما اگر امروز فقط به جنبه‌ی زیبایی ادبیات توجه کنیم، برای ملت ما شایسته نیست. مردم ما امروزه به راهبری شاعران نیاز دارند و شعرهای جدیدی که به این مفاهیم توجه نکند مورد اقبال نخواهد بود.
پرسیدم: پرسش اصلی من این نیست که کدام ادبیات بهتر است و کدام بهتر نیست همچنین پرسش من این نیست که آیا شعر مدرن را در تاجیکستان مردم می‌فهمند یا نمی‌فهمند. یا آیا شما می‌پسندید یا نمی‌پسندید. پرسش من این است که آیا اصلاً چنین شعری وجود دارد یا ندارد.
آقای کمال نصرالله گفتند: به نظر من هدف ادبیات چگونه گفتن است و چه گفتن نیست. اما این چه گفتن و چگونه گفتن سخت به هم مربوطند و از هم جدا نیستند. در ادبیات معاصر ما هم وجود دارند جوانانی که روی به نوآوری‌های مدرن دارند... آقای عطایی خواجه از دیگر شاعران حاضر در جلسه که «مدیر شعبه‌ی نظم اتاق نویسندگان آذربایجان» هم بودند در ادامه سخنان کمال نصرالله گفتند:
تمام جریان‌های نو که در ایران وجود دارد در این جا هم وجود دارد. همان‌گونه که دوستان گفتند ادبیات معاصر ما تحت‌تأثیر ادبیات روس شکل گرفته است و تأکید ادبیات روس بر ادبیاتِ ساده‌ی مردمی بوده است. ادبیات ما هم وسیله‌ای برای انتقال معناست. به نظر من هم چیز خوبی است. زیرا از مغلق‌گویی و پیچیده‌نویسی پرهیز می‌کند. بنیان‌گذار ادبیات نو ما کسانی بودند مانند استاد عینی، لاهوتی، حبیب یوسفی و مانند آن‌ها. که همگی بر محتوا تأکید می‌کردند. امروزه شاعران نوگرایی همچون دارانجات و محمدعلی عجمی هم هستند که شاعران خوبی‌اند، امّا قدری که شاعرانی مانند استاد لایق، استاد بازار صابر یا گلرخسار یا کمال نصرالله دارند، آن‌ها ندارند. آقای کمال نصرالله به درخواست آقای دکتر یاحقی، شعری را با عنوان «انشتین یا اقبال» از کتاب آقای دارانجات خواندند. شعری سپید محتواگرا که شبیه شعرهای دهه‌ی چهل و پنجاه ایران بود.
آقای دکتر یاحقی از کمال نصرالله پرسیدند: آیا شما این شعر را نمی‌پسندید؟ کمال نصرالله گفتند: من از کسانی هستم که شعر مدرن جوان‌ها را پشتیبانی می‌کنم. من معتقدم باید همه‌گونه شعر وجود داشته باشد و من از شاعرانی مانند دارانجات دستگیری می‌کنم. «اتفاق نویسندگان» از آن‌ها پشتیبانی می‌کند. همین کتاب دارانجات مکافات (=جایزه) گرفته است...
زمان نشست ما با شاعران و نویسندگان عزیز تاجیکستان به سرعت برق و باد گذشت و ناگزیر ساعت 6 جلسه به پایان آمد.
پس از پایان جلسه با اعضای «اتفاق نویسندگان» و با توجه به بررسی‌های دیگری که کرده بودم به این نتیجه رسیدیم که: شعر معاصر تاجیکستان در سنجش به شعر معاصر ایران هم ضعیف‌تر است و هم عقب‌تر و این ضعف و عقب‌ماندگی هم به حوزه‌ی صورت مربوط می‌شود و هم به حوزه‌ی معنا. یکی از دلایل روشن آن هم این است که تاجیک‌ها آن تسلط لازم را بر زبان خود ندارند. در حالی که شعر اتفاقی است که در زبان می‌افتد. درست است که پیشینه‌ی زبان تاجیکی عمری بیش از هزار سال دارد امّا این زبان در تاجیکستان ده‌ها سال، به گونه‌ای همه جانبه زیر تسلط وحشتناک زبان روسی بوده است. همین امروز هم حتی استادان زبان و ادبیات فارسی – تاجیکی تسلط لازم را بر زبان ندارند. بسیاری از تاجیک‌ها وقتی در گفت و گوهای خود کم می‌آورند به زبان روسی پناه می‌برند و به روسی ادامه‌ی سخن می‌دهند. شعر مردم تاجیکستان در دوره‌ی حکومت شوروی به شدت ایدئولوژی‌زده شده و این مفهوم‌گرایی افراطی هنوز هم در ذهن و زبان شاعران آشکارا دیده می‌شود. شعر نوگراترین شاعران تاجیک هم هنوز شبیه به اشعارِ نو ایران در دهه‌های چهل و پنجاه است. غلبه‌ی شعر معاصر تاجیکستان به شعر کلاسیک بویژه غزل است. و شاعرانی همچون گلرخسار و فرزانه‌ی خجندی بیشتر در کانون توجه‌اند. البته تاجیک‌ها امروزه در مقایسه با ایرانی‌ها، بیشتر به شعر توجه دارند و شعر هنوز بخش عمده‌ای از ذهن و زبان تاجیک‌ها را به خود مشغول کرده است.
اما رمان چندان جایگاه بلندی ندارد. با آن که داستان‌نویسی در شوروی سابق این همه رواج و رونق داشته است، در تاجیکستانِ امروز چندان فر و فروغ ندارد. شاید دلیل آن این باشد که هنوز جامعه‌ی ادبی تاجیکستان از مرحله‌ی احساسی و عاطفی شعر به مرحله‌ی اندیشگانی و عقلانی رمان‌گذر نکرده است.
داستان امروز تاجیکستان زیر تأثیر همان داستان‌های واقع‌گرای شوروی، معمولاً داستان‌هایی اجتماعی، واقع‌گرا و از نظر طرح و تکنیک ساده هستند.
 پس از خداحافظی با اعضای کانون نویسندگان به همراه دکتر یاحقی تا ساعت 7 در خیابان‌های زیبای دوشنبه قدم زدیم. پیش از آغاز جلسه‌ی کانون نویسندگان، منشی آقای مهمان‌بختی یادداشتی از سوی آقای قلی‌زاده به من دادند که در آن یادداشت آقای قلی‌زاده شماره تلفن خود را داده بودند که با ایشان تماس بگیریم. اما آن شماره تلفن اشتباه بود. به هتل که برگشتیم یادداشت دیگری از آقای قلی‌زاده را مسؤول پذیرش هتل به من دادند که بازهم همان شماره تلفن و همان اظهار علاقه برای دیدار نوشته شده بود. با مشورت کارمند پذیرش هتل معلوم شد که یکی از اعداد نوشته شده در هر دو یادداشت اشتباه است. بالاخره توانستیم با آقای قلی‌زاده تماس بگیریم و ده دقیقه بعد، ایشان به هتل آمدند. آقای قلی‌زاده از دوستان خوب مازندرانی ما بودند که در دانشگاه همدان تدریس می‌کردند و در آن‌جا با ایشان آشنا شده بودم. در زمان سفر ما ایشان برای تحقیق و تدریس به تاجیکستان آمده و آن جا ساکن شده بودند. وقتی به هتل آمدند در گفت و گویی دوساعته در پیوند با مسائل تاجیکستان معاصر توضیحاتی ارزشمند برای من دادند، از جمله آن که: «امروزه جامعه‌ی تاجیکستان به شدت در حال طبقاتی شدن است. در کنار فقیرترین مردم که به نان شب محتاجند، ثروتمندترین مردم در حال رشدِ روزافزونند. حقوق متوسط کارگر و کارمند حدود 80 تا حداکثر 100 سامان است در حالی که مثلاً هزینه‌ی خرید یک تنگه (کیسه) 50 کیلویی آرد که تاجیک ها مصرف می‌کنند حدود 115 تا 120 سامان است. همین فقر گسترده موجب فساد شدید اداری و مالی شده است. تکدی‌گری و گدایی هر روز در حال افزایش است و تقریباً تمامی آن‌ها ناشی از  ناداری است و نه زیاده‌خواهی که برخی از گدایان به آن عادت می‌کنند.
اجاره‌ی منزل در چندسال گذشته به شدت افزایش یافته است. یک آپارتمان 60-70 متری در جای متوسط شهر حدود 200 دلار است در حالی که حقوق رسمی یک استاد دانشگاه حدود 100 دلار است. این شهر پرشده از زنانی که بی‌شوهر مانده‌اند. یکی از دلایل آن، این است که بسیاری از مردان برای کار به مسکو یا دیگر شهرهای روسیه می‌روند و کمتر برمی‌گردند یا اصلاً برنمی‌گردند. قیمت بلیت رفت و برگشت مسکو 1200 دلار است و کسانی که به مسکو می‌روند به این سادگی نمی‌توانند برگردند.
رشوه‌خواری هم به شکل گسترده در همه‌ی سطوح جامعه دیده می‌شود. قیمت متوسط نان در تاجیکستان حدود پنج شش برابر آن در ایران است. به نظر می‌رسد اگر دولت تاجیکستان بخواهد به مردمش خدمت کند باید اول مشکل آب و بعد مشکل نان مردم را حل کند.
بافت جمعیتی شهر دوشنبه نسبت به پیش از جنگ شهروندی به شدت دگرگون شده است. خود مردم معتقدند که پیش از جنگ شهروندی حدود 80 درصد (!) مردم دوشنبه روس بودند که این‌ها با وضعیت بهتر مالی، در رونق اقتصادی شهر هم مؤثر بودند. اما در اثر جنگ برادرکشی شهروندی، آن‌ها کشور تاجیکستان را ترک کردند.
آقای قلی‌زاده می‌گفتند: مردم تاجیک با همه‌ی مشکلاتی که با آن روبه‌رو بوده‌اند این همت و اراده را داشته‌اند که زبان خود را حفظ کنند. آنان زبان فارسی را- در مقابل زبان روسی- زبان دینی خود می‌دانند و متون دینی خود را به زبان تاجیکی یا عربی می‌خوانند. به همین دلیل زبان تاجیکی را بیش از آن که دانشگاهیان و اهل علم و سواد حفظ کرده باشند؛ مراکز دینی حفظ کرده‌اند. در زمان شوروی سابق، در روستاها و مناطق دورافتاده، بویژه در بدخشان و مناطق کوهستانی که علائق دینی و ضدکمونیستی داشته‌اند در مراکز غیررسمی آموزش‌های دینی، این زبان را مقدس می‌شمرده و در حفظ و انتقال آن کوشیده‌اند. امروزه هم تاجیک‌ها و رئیس جمهور آنان امامعلی رحمان بر حفظ زبان تاجیکی و ملیت آریایی بسیار تأکید می‌کنند.
در تاجیکستان دو فرهنگ وجود دارد. یکی فرهنگ شمال و دیگری فرهنگ جنوب. فرهنگ شمال متعلق به مردم خجند و اطراف آن است که به فرهنگ روس نزدیک‌تر است. فرهنگ جنوب هم متعلق به شهرهای دوشنبه، کولاب و فرخار است. در خجند هم ایرانی‌گرایی افراطی وجود دارد و هم‌ ترکی‌گرایی افراطی که از طرف ازبک‌ها تقویت می‌شود. در خجند بسیاری از مردم به سختی می‌توانند به زبان تاجیکی صحبت کنند. برخی هم اصلاً تاجیکی بلد نیستند. در زمان روس‌ها برای مبارزه با اسلام‌گرایی و تضعیف زبان تاجیکی تلاش بسیار شده است، یکی از این تلاش‌ها، مهاجرت دادن بسیاری از روس‌ها و اقوام دیگر به تاجیکستان برای برهم زدن بافت جمعیتی آن‌ها بوده است. موضوع دیگری که جالب توجه است این که سراغ بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان را می‌توان از شهر فرخار گرفت. یکی از دلایل آن این بوده که در زمان شوروی سابق بر اثر فشار دیکتاتوری، بسیاری از روشنفکران و دانشمندان به شهر مرزی فرخار می‌آمده‌اند تا از آن راه از حوزه‌ی حکومت شوروی فرار کنند و برخی از آن‌ها ناگزیر در آن‌جا می‌ماندند و کم کم ترکیب اجتماعی فرهنگی این شهر را تغییر می‌دادند. امّا بدخشان کوهستانی از توسعه نیافته‌ترین مناطق تاجیکستان است. آقای قلی‌زاده همچنین درباره‌ی وضعیت شهر، داستان، موسیقی و معماری معاصر تاجیکستان توضیح دادند و بر نجابت، سادگی، مهربانی و شادمانگی مردم تاجیکستان تأکید کردند.
ساعت 5/9 شب برای صرف شام به رستوران سرریز رفتیم. شام 6 نفر به قیمت 215 سامانی (تقریباً000/60 تومان) محاسبه شد. پس از شام از رستوران پیاده به هتل برگشتیم.
* * *
روز سه‌شنبه ساعت 5/8 به محل برگزاری همایش (دانشگاه دولتی تاجیکستان) رفتیم. برنامه‌ی افتتاحیه از ساعت 10: 9 با سخنرانی آقای «رجب اف» معاون دانشگاه تاجیکستان آغاز شد. ایشان در سخنان کوتاه خود ضمن خوش‌آمدگویی به میهمانان همایش و سپاس‌گزاری از برگزارکنندگان، بر ضرورت شناخت عمیق مفاخر ادبی و نیز پیوند مشترک ایران و تاجیکستان تأکید کردند. پس از ایشان آقای دکتر یاحقی به جایگاه سخنرانی رفتند و با توضیح درباره‌ی همایش مکتب شیراز و اهداف آن، در پیوند با نقش فارس و ادبای شیراز در تحولات ادبی و انتقال فرهنگ از خراسان به مناطق مرکزی ایران سخنرانی کردند.
بلافاصله پس از آن، نشست نخست علمی همایش آغاز شد و با سخنرانی افراد زیر ادامه یافت؛ (اعضای هیأت رئیسه این جلسه سه نفر بودند. آقای خدایی شریف، بنده و یکی دیگر از استادان تاجیکی)
-دکتر تاج الدین مردانی (از پژوهشگاه شرق‌شناسی تاجیکستان)، با عنوان «پیرامون برخی از بزرگان تازی‌گوی ذولسانین».
-دکتر عبدالغفار شریف اف (از انستیتو فلسفه‌ی آکادمی علوم تاجیکستان)، با عنوان «تعلیمات اخلاقی قطب‌الدین شیرازی».
-دکتر مهرالدین نظام‌اف (از دانشگاه دولتی- ملی تاجیکستان)، با عنوان «تأثیر ادبیات فارس در شعر معاصر تاجیکی».
-دکتر امریزدان علی مردان (از انستیتو شرق‌شناسی و نسخ خطی تاجیکستان)، با عنوان «نسخه‌های خطی حافظ در کتابخانه‌ی انستیتو شرق‌شناسی و نسخ‌ خطی».
نشست نخست ساعت 11 به پایان رسید و پس از حدود نیم‌ساعت استراحت و پذیرایی نشست دوم علمی همایش با سخنرانی‌های زیر ادامه یافت (هیأت رئیسه این نشست بر عهده آقای دکتر یاحقی و دو نفر دیگر از استادان تاجیکی بود).
-کاووس حسن‌لی (از دانشگاه شیراز)، با عنوان «میزان مباحث هنری و رویکردهای تازه در پژوهش‌های مربوط به سعدی و حافظ».
-دکتر عمر صفراف (از دانشکده‌ی شرق‌شناسی دانشگاه دولتی - ملی تاجیکستان)، با عنوان «ادبیات فارس در تعلیم و تدریس تاجیکستان».
-دکتر سلام نوریان برونی (از دانشگاه آموزگاری تاجیکستان)، با عنوان «پیروی از گلستان سعدی در آسیای میانه».
-دکتر عسکر علی رجب زاده (از انستیتو تاریخ آکادمی علوم تاجیکستان)، با عنوان «قطب‌الدین شیرازی و رواج موسیقی در آسیای مرکزی».
-دکتر خدایی شریف (از دانشگاه دولتی – ملی تاجیکستان)، با عنوان «در شناخت شعر حافظ و دیگران».
ساعت 5/1 برنامه‌های همایش به پایان آمد و مقرر گردید که میهمانان و دست‌اندرکاران همایش برای ضیافت شام، ساعت 8 شب در رستورانی ایرانی در میدان اسماعیل سامانی گرد آیند.
به اتفاق دکتر یاحقی و آقای اسماعیلی برای صرف ناهار به رستوران «بیک مک» رفتیم. پس از صرف ناهار قدم‌زنان به سوی انستیتو شرق‌شناسی و نسخ خطی تاجیکستان راه افتادیم تا طبق قرار قبلی با رئیس انستیتو و آقای امریزدان علی مردان ملاقات کنیم و برخی از نسخه‌های خطی آن کتابخانه را ببینیم. ساعت 15: 3 به مقصد رسیدیم. آقای امریزدان منتظر بودند و ما را به دفتر کار آقای شرف‌الدین امام رئیس انستیتو بردند. آقای شرف‌الدین امام با گشاده‌رویی به ما خوش‌آمد گفتند و با زبانی گرم و لبی خندان درباره‌ی فعالیت‌های انستیتو توضیح دادند. از جمله گفتند که در بخش نسخ خطی کتاب‌های ارزشمندی از نیاکانمان از جمله دیوان‌های رودکی، مولوی، حافظ، سعدی، خیام و ... وجود دارد که باید هرچه سریع‌تر با کیفیت مناسب عکس‌برداری و به CD تبدیل شود. بارها هیأت‌هایی عالی‌رتبه از ایران به این جا آمده‌اند. و برای مساعدت در امر عکس‌برداری از این نسخه‌های گرانقدر قول داده‌اند، اما هیچ‌گاه به عمل درنیامده است. در حالی که چندماه پیش به همراه رئیس جمهور رحمان‌اف سفری به امارات عربی داشتیم و درباره‌ی همین موضوع آن‌جا صحبت شد. بلافاصله تفاهم نامه‌ای تنظیم گردید و مرکز «جمعه ماجد» اماراتی در دبی بلافاصله، مدرن‌ترین دستگاه‌های عکس‌برداری را به صورت رایگان برای ما فرستادند و گروهی را هم به امارات دعوت کردند تا در مورد حفظ و مرمت نسخه‌های خطی و تبدیل متن‌های خطی به برنامه‌ی کامپیوتری و CD آموزش ببینند. حتی تازگی‌ها در حال ساختن محل‌ِ استقرار همین دستگاه‌ها هستند و همه‌ی این مساعدت‌ها را بدون هیچ چشم‌داشت انجام می‌دهند.
آقای شرف‌الدین توضیح می‌دادند و من به جای همه‌ی ایرانی‌های فهیم، از این همه غفلت و بی‌توجهی مدیران فرهنگی کشور خجالت می‌کشیدم. در همین چند در روز بسیاری از دیدارها و گفت‌گوها اظهار اشتیاق و علاقه‌ی فراوان تاجیکستانی‌ها را به ایران و ایرانی می‌دیدم و در عین حال گله‌مندی و ناخرسندی را در چشم و دلشان به آسانی احساس می‌کردم و بارها از زبانشان آشکارا می‌شنیدم. در دل خود می‌گفتم هیچ ملتی سزاوارتر از مردمِ فارسی‌زبان مسلمان هم‌نژاد و هم‌دلِ تاجیکستان، برای حمایت و کمک نیستند. اما ما ...
آقای شرف‌الدین همچنین گفتند: ما در طرحی با عنوان «سلسله‌ی اختران ادب» تصمیم داریم دیوان شاعران بزرگ را همچون: رودکی، نظامی، مولوی، سعدی و حافظ، در 50 جلد به خط سریلیک منتشر کنیم. به ابتکار رئیس جمهوری ترجمه‌ی تاجیکی قرآن کریم را به خط سریلیک در تیراژ 50000 نسخه در چین چاپ کردیم تا بین خانواده‌ها تقسیم شود. رئیس جمهوری قصد دارند به هر خانواده یک جلد از آن قرآن را هدیه بدهند. تصمیم داریم با مساعدت رئیس جمهوری بنیادی را با عنوان «بنیاد رحمان‌اف» راه‌اندازی کنیم و همه‌ی نسخه‌های خطی ارزشمند را که در دست بعضی از مردم است خریداری کنیم، یا اجازه‌ی عکس‌برداری بگیریم و به CDتبدیل کنیم. نمونه‌ای از آن قرآن را هم در همان‌جا به مان نشان دادند.
آن روز برخی از نسخه‌های خطی را دیدیم که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به نسخه‌ی کلیات سعدی اشاره کرد که تاریخ کتابت آن در پایان بخش‌های مختلف کلیات 669 قمری نوشته شده بود.
در این جلسه مقرر گردید که متنی از منتخبات دیوان حافظ را که آقای امریزدان از روی جنگی قدیمی استنساخ کرده و توضیح داده‌اند به دکتر یاحقی بسپارند تا پس از بازبینی ایشان، از سوی فرهنگستان هنر در همایش مکتب شیراز منتشر شود. آقای اسماعیلی نیز با تأکید گفتند اگر نسخه‌های ارزشمندی در حوزه‌های هنری وجود داشته باشد فرهنگستان هنر آمادگی دارد آن‌ها را منتشر کند.
این دیدار ساعت 50 :4 پایان گرفت و پس از خداحافظی، از آن انستیتو خارج شدیم. آقای تاج‌الدینی – طبق قرار قبلی- پیش ما آمدند تا به دیدن دست‌ساخته‌های هنری یکی از هنرمندان تاجیکی (خانم مکرمه) برویم. آقای قلی‌زاده  هم به ما پیوستند. ساعت 15 :5 در نمایشگاه هنری خانم مکرمه بودیم. ایشان نیز با گشاده‌رویی خوش‌آمد گفتند و درباره‌ی لباس‌های گوناگونی که طراحی کرده و دوخته بودند، از جمله لباس آناهیتا، لباس پادشاهان و بزرگان باستانی و غیره توضیح دادند. برخی از لباس‌های بسیار زیبا و دیدنی موجود در نمایشگاه را هم نشان دادند و گفتند: «بیش از سه هزار گونه لباس را طراحی و ساخته‌ام و آرزو دارم در موزه‌ای به نمایش بگذارم.»
خانم مکرمه که از داوران بین‌المللی هنرهای بومی بودند از خاطرات خود در داوری‌ها و دریافت جوایز و نشان‌های مختلف بین‌المللی برایمان صحبت کردند و گفتند: «بیش از 5000 نفر هنرجو دارم و 42 هنرمند را با هزینه‌ی شخصی خودم به نمایشگاه‌های بین‌المللی برده‌ام. از میان طراحان 118 کشور جایزه‌ی اول طراحی لباس را گرفته‌ام و تا حالا 18 جایزه‌ی بین‌المللی به من داده شده و جایزه‌ی «بانوی صلح جهان» را هم دریافت کرده‌ام.» خانم مکرمه با احساساتی بسیار پاک و زبانی شیرین در پیوند با آرزوهای بلند خود سخن می‌گفت و از سفرهای مکرر خود به شهر مشهد به نیکی یاد می‌کرد و ما را غرق در رنگ و رؤیا و هنر کرده بود.
از اقدامات دیگر خانم مکرمه که برای ما خیلی جالب بود این که تمام شعرهای خانم سیمین بهبهانی را با هزینه‌ی خود به خط سیریلیک برگردانده بود و آن کتاب در زمان سفر ما زیر چاپ بود. می‌گفت: با علاقه و احساساتِ صمیمی در حال چاپ کتاب خانم بهبهانی هستم و از خود ایشان هم قول گرفته‌ام که در مراسم رونمایی کتابشان به شهر دوشنبه بیایند.
ساعت 5/6 شده بود و ما ناگزیر باید بر می‌گشتیم. من چه می‌توانستم بکنم جز آن که دلم را در نمایشگاه هنری خانم مکرمه جا بگذارم و بروم. نمایشگاه خانم مکرمه و کتاب‌فروشی خانم خسروآبادی که پر از کتاب‌هایی به خط فارسی بود. در یک مکان بودند.
در مسیر بازگشت به یکی از فروشگاه‌های صنایع دستی و هنری رفتیم و چند قطعه از صنایع دستی خریداری کردیم و به هتل برگشتیم.
چهارشنبه صبح ساعت 5/9 به همراه آقای دکتر یاحقی برای قدم زدن در خیابان‌های شهر از هتل بیرون رفتیم و ساعت 12 برگشتیم. دکتر یاحقی بارها از تغییر سریع چهره‌ی خیابان‌های شهر دوشنبه و فروشگاه‌های جدید به سبک شهرهای پیشرفته اظهار شگفتی می‌کردند. وقتی در طبقه‌ی سوم فروشگاه «سوم» قدم می‌زدیم، می‌گفتند: در چند سال پیش هرگز از چنین فروشگاه‌های لوکس و از نمایشگاه‌ها و فروشگاه‌هایی مثل فروشگاه مبل و وسایل مدرن برقی و الکترونیکی و مانند این‌ها خبری نبود. سرعت تغییر چهره‌ی سنتی فروشگاه‌های شهر، نشان دیگری از تغییر رویکرد و نگرش مردم و علاقه‌ی آن‌ها به همانند شدن با مردم شهرهای مدرن بود. با نگاهی گذرا به بافت جمعیتی، می‌شد به سادگی دریافت که میزان جمعیت خانوار در تاجیکستان بالاست، تاجیک‌ها – حتی در طبقات تحصیل کرده- هنوز علاقه‌مند به داشتنِ خانواده‌های پرجمعیتند و کمتر خانواده‌ای هست که به سه چهار فرزند بسنده کند. امام علی رحمان‌اف خود 9 فرزند (7 دختر و دو پسر) دارد. تاجیک‌ها هنوز هم‌گمان می‌کنند قدرت با جمعیت است و همواره به دنبال ازدیاد جمعیتند. در برخی گفت و گوها، حسرتِ آن‌ها نسبت به جمعیت بیشتر همسایگانشان قابل دریافت بود.
شادمانگی، خنده‌رویی و کم‌توقعی در ظاهر مردم موج می‌زد. مردم تاجیکستان – با آن که کیفیت زندگی و شرایط اقتصادی آن‌ها مناسب نیست- مردمی بسیار قانع، آرام و راحت هستند. و این بی‌خیالی را می‌توان از دیگر نشانه‌های فرهنگی – اجتماعی بر جای مانده از نظام سوسیالیستی شوروی سابق دانست. آن‌ها علی‌رغم وضعیت اقتصادی خود از هر فرصتی برای تفریح و شادی بهره می‌جویند. میزان تحرک جمعیتی در تاجیکستان بالاست. زیرا در این کشور هم مهاجرپذیری و هم مهاجرت از کشور بسیار است. این تنوع جمعیت در شهر دوشنبه آشکارا دیده می‌شود.
ساعت 12 ظهر که به هتل بازگشتیم آقای قلی‌زاده منتظر بودند. آن روز مهمان پروفسور عبدالنبی ستارزاده بودیم که از استادان دانشمند و از چهره‌های بسیار سرشناس سیاسی اجتماعی تاجیکستان هستند. آقای دکتر مصلح‌الدینی از استادان دانشگاه تاجیکستان با اتومبیلشان جلو هتل آمدند تا ما را به تفرج‌گاه دل‌انگیز سرابستان در دره‌ی ورزاب ببرند.
آقای مصلح‌الدینی به جای آن که از جلو هتل دور بزنند و مسیر مستقیم خیابان رودکی را به سمت دره‌ی ورزات بپیمایند، مسیری طولانی‌تر انتخاب کردند. دلیل آن را جویا شدم. گفتند: «در شهر دوشنبه دورزدن در خیابان ممنوع است و در هیچ یک از خیابان‌ها نمی‌توان دور زد. تنها می‌توان در کوچه‌ای فرعی رفت و مسیر را عوض کرد.
از شهر خارج شدیم حدود 12 کیلومتر در حاشیه‌ی رودخانه‌ی ورزاب پیش رفتیم تا به محلِ موعود رسیدیم.
آقای ستارزاده در همان‌جا منتظر ما بودند و با رویی خوش و لبی خندان به استقبال ما آمدند. آقای دارادوست از روزنامه‌نگاران نام‌دار تاجیکی و آقای دکتر عبدالمنان از استادان دانشگاه خجند هم آن‌جا بودند. تفرجگاهی بسیار زیبا و دل‌انگیز بود که در حاشیه‌ی رود خروشان ورزاب برای استراحت اهل قلم ساخته شده بود.
سکوهایی فلزی بر حاشیه‌ی رودخانه نصب شده بود به گونه‌ای که رود ورزاب از زیر آن سکوها گذر می‌کرد و اتاقک‌هایی را بر آن سکوها ساخته بودند تا سایه‌گاهی مفرح برای کسانی باشد که در آن‌جا به تفرج می‌آیند. آن‌چه از زیبایی و فریبایی روز یکشنبه به لطف آقای خدایی شریف در دره‌ی مامیت دیده بودم. اینک به لطف آقای ستارزاده در دره‌ی ورزاب صدچندان آن را می‌دیدم.
آقای ستارزاده می‌گفتند: این‌جا سرابستان است این تفریحگاه را در دوره‌ی حکومت نظامی سوسیالیستی شوروی برای استراحت نویسندگان و شاعران ایجاد کرده‌اند و برخی آن‌ را «ییلاق نویسندگان» نامیده‌اند. در همین‌جا که ما ایستاده‌ایم قبلاً خیمه‌ی بزرگی بود که استاد میرزا تورسون زاده در آن استراحت می‌کردند. این سرابستان قدم‌گاه بسیاری از استادان اهل قلم بوده است. از ایران استادان نام‌داری به این جا آمده‌آند که سعید نفیسی، پرویز ناتل خانلری، لطفعلی صورتگر، بدری آتابای، نادر نادرپور و خیلی دیگر از بزرگان از آن جمله‌اند. این بزرگان برای دیدن استاد تورسون‌زاده به این جا می‌آمده‌اند و در این تفریحگاه استراحت می‌کرده‌اند. همین حالا هم نویسندگان و شاعران به این جا می‌آیند و مدتی در این این‌جا می‌مانند و آثار ادبی خود را در این فضای طبیعی و آرامش‌بخش پدید می‌‌آورند. قرار است که یک بنای بلند آشیانه (چندطبقه) نیز در این جا بسازند و در اختیار اهل قلم قرار دهند.
از آقای عبدالمنان پرسیدم: آیا خجند هم همین‌طور پرآب است و آیا در خجند هم چنین تفریحگاه‌هایی وجود دارد؟ عبدالمنان گفتند: خجند از دوشنبه پرآب‌تر است و در خجند هم برای شاعران و نویسندگان، از همین‌گونه تفریح‌گاه‌ها ایجاد کرده‌اند و الآن هم برپاست.
آقای اسماعیلی و خانواده‌اشان با ما نیامده بودند و من نمی‌توانستم بدون آن‌ها از این طبیعت فرح‌بخش و توصیف‌نشدنی لذت کافی ببرم. به هر زحمتی بود با تلفن همراه با آقای اسماعیلی تماس گرفتم و خواهش کردم در هتل بمانند تا یکی از دوستان به شهر برود و آن‌ها را بیاورد. یک ساعت بعد «عسل» و «غزل» در آغوش من بودند تا در این تفریح شیرین هیچ کاستی وجود نداشته باشد. آقای مصلح‌الدینی با سلیقه‌ی خوب خود مشغول تهیه‌ی غذا و پختن «آش پلو» بودند و غزل و عسل خود را در آب زلال چشمه‌ رها کرده بودند و بر سر و روی من آب می‌ریختند. ساعتی را در زیر درختان آن تفرج‌گاه قدم زدیم و از آقای دارادوست خواستم که به عنوان یک روزنامه‌نگار با تجربه و حرفه‌ای مقایسه‌ای میان وضعیت اجتماعی تاجیکستان پس از استقلال و پیش از آن داشته باشند. آقای دارادوست که از طرفداران نظام سوسیالیستی بودند می‌گفتند: سوسیالیزم یک نظام اجتماعی بود که بر طبقه‌ی کارگر و کشاورز تأکید داشت و در واقع هم به آن‌ها کمک می‌کرد و سعی می‌کرد همه‌ی امکانات را برایشان فراهم آورد. امروزه یکی از بلاهای اجتماعی ما بیکاری است. در نظام سابق شوروی ما پدیده‌ای به نام بیکاری نداشتیم. یعنی هیچ‌کس حق نداشت که بیکار باشد و هرکس هرجا کار می‌کرد به صورت رایگان مسکن او را تأمین می‌کردند و متناسب با تعداد جمعیت خانواده به او آپارتمان می‌دادند. پس هیچ‌کس نگرانی مسکن نداشت. تحصیل رایگان بود، دارو و درمان رایگان بود. هرکس به بیماری دچار می‌شد بیمارستان‌ها او را رایگان درمان می‌کردند در تاجیکستان هیچ‌کس حق نداشت تحصیل نکند. در تاجیکستان صددرصد مردم با سواد بودند.
در جنگ شهروندی متأسفانه به کشور تاجیکستان بسیار آسیب وارد شد و ما خیلی عقب رفتیم. اما خوشبختانه با میانجی‌گری دیگران از جمله روسیه و ایران طرف‌های جنگ متقاعد شدند که آشتی کنند و ما در آینده‌ی نزدیک یازدهمین سالِ سازش‌نامه‌ی صلح را جشن می‌گیریم و این رویداد بسیار خوبی است. چند سال پیش که جنگ بود، همین دره‌ی ورزاب در دستِ نیروهای متخاصم بود و هیچ جا امنیت نداشت.
در زمان شوروی سابق که کاملاً در همه جا امنیت بود، کسی حق تجاوز و تعرض به حقوق دیگری را نداشت.
اگر در نظام سرمایه‌داری آزادی وجود داشت، به جای آن در نظام سوسیالیستی عدالت اجتماعی حاکم بود. هیچ کس نمی‌توانست سرمایه انباشت کند و در کنارش کس دیگری فقیر باشد. دو چیز در جامعه‌ی سوسیالیستی هرگز جا نداشت: یکی فقر و دیگری فساد. با کمترین معاش (=حقوق ماهیانه) که کسی می‌گرفت، می‌توانست 300 کیلو آرد بخرد. اما امروزه همان‌کس با حقوق ماهیانه‌ی خود می‌تواند فقط 20 کیلو آرد بخرد. گروهی دو سال پیش از آمریکا آمده بودند و درباره‌ی وضعیت اجتماعی و اقتصادی تاجیکستان تحقیق می‌کردند و می‌گفتند ما اصلاً نمی‌توانیم بفهمیم که مردم این‌جا چگونه با این وضع حقوق و درآمد زندگی می‌کنند و اصلاً چگونه زنده‌اند؟! آن‌ها خیلی متعجب بودند. اگر راستش را بخواهید این رازی است که من هم از آن سر در نمی‌آورم و حیران هستم. میزان درآمد و میزان هزینه‌ها در این جا اصلاً تطابق ندارد.
در نظام سوسیالیستی شوروی گاهی حقوق یک کارگر بیشتر از حقوق یک استاد دانشگاه بود. در پیشانی آن دولت نوشته بود: دولت کارگری و دولت کشاورزی آن نظام خودش را به همین شعار متعهد می‌دانست.
از آقای دارادوست می‌پرسیدم: آیا همین موضوع باعث بی‌علاقگی به علم و تحصیل نمی‌شد؟ پاسخ دادند: نه. برای این که به نویسندگان و شاعران و اهل قلم هم توجه می‌شد و برای آن‌ها هم امکانات فراهم بود. مثلاً همین تفریح‌گاه زیبا که ما امروز در آن هستیم برای اهل قلم درست کرده بودند. ارزش و اعتبار یک استاد دانشگاه و یک آکادمسین از یک مدیر بلندمرتبه‌ی سیاسی هم بالاتر بود. مثلاً حقوق استاد محمد عاصمی که رئیس آکادمی علوم تاجیکستان بود 1200 روبل بود در حالی که حقوق آقای جبار رسول‌اف که رئیس حزب کمونیست تاجیکستان بود و همه‌ی امور اجرایی یک جمهوری بر عهده‌اش بود فقط 700 روبل بود. دکترها 500 روبل حقوق داشتند در حالی که وزیر فرهنگ و وزیر معارف 100 روبل از آن‌ها کمتر یعنی 400 روبل می‌گرفتند.
دکتر یاحقی پرسیدند: پس چگونه کسی میل وزارت پیدا می‌کرد؟
آقای دارادوست گفتند: جاذبه‌ی وزارت، جاذبه‌ی منصب و مقام بود نه درآمد مالی. البته هرکس هم حقوق بیشتر می‌گرفت، نمی‌توانست سرمایه‌داری کند و برای خود به تجارت و مال‌اندوزی بپردازد. باید آن را در راه تفریح و تحقیق و مانند آن‌ها خرج می‌کرد و گرنه دولت از او می‌گرفت. اگر کسی مالی می‌اندوخت به ارث به دیگری نمی‌رسید. صاحب ارث مردم، دولت بود نه فرزندان او. در نتیجه کسی حرصِ مال‌اندوزی نداشت.
دارادوست با حسرت می‌گفت: نظام سوسیالیستی نظام بسیار خوبی بود. هیچ جای شک وجود ندارد. من در آن نظام زندگی کرده‌ام و با همه‌ی وجود آن را لمس کرده‌ام و الآن هم در این نظام دارم زندگی می‌کنم. پس بهتر می‌توانم داوری کنم. البته هیچ جامعه‌ای جامعه‌ی آرمانی نیست اما همین که در جامعه‌ای فقر، فساد، ناامنی و اختلاف فاحش طبقاتی نباشد آن جامعه به نظر من جامعه‌ی خوبی است.
البته نگاه آقای ستارزاده با نگاه دوستشان، دارادوست تفاوت داشت. آقای ستارزاده در مورد نظام سوسیالیستی شوروی خوش‌بینی‌های آقای دارادوست را نداشتند و ایشان که از مبارزان نام‌دار مسلمان در دوره‌ی جنگ شهروندی بوده‌اند از نبود آزادی در نظام شوروی سابق شکوه می‌کردند و می‌گفتند: در نظام سابق کسی آزاد نبود که آیین دینی خود را به جا آورد. حتی آزاد نبود مطابق دین خود مردگانش را به خاک بسپارد یا کودکان پسرش را ختنه کند. در آن نظام برای کشورهای غیر روس، مثل ما هم اشکال ملی وجود داشت، هم اشکال دینی و هم اشکال فرهنگی. مسجدها را خراب کردند تا مسلمانان آن‌جا جمع نشوند و بعضی از مسجدها را تبدیل به انبار کردند. از نظر فرهنگ ملی تأکید آن‌ها بر فرهنگ روسی بود نه فرهنگ ملی البته الان که آزاد شده، از آن طرف پشت بام افتاده‌ایم یعنی زیادی آزاد شده‌ایم همین الان حدود هشتاد سازمان دینی غیراسلامی در این‌جا در حال فعالیت است...
* * *
ساعت 8 شب از آقایان ستارزاده، دارادوست و عبدالمنان خداحافظی کردیم و سرابستان زیبای دره‌ی ورزاب را به قصد شهر دوشنبه ترک کردیم. در مسیر بازگشت صحنه‌ای جالب کاملاً چشم‌گیر بود: دیواری بسیار طولانی در حاشیه‌ی جاده با نقش‌هایی زیبا از مناظر و مفاخر تاجیکستان، به صورت پی در پی و بی‌فاصله نقاشی شده بود که همچون نمایشگاهی بلند جلوه‌فروشی می‌کرد. این دیوار، دیوار کارخانه‌ی سیمان بود، اما برای کاهش خشونت آن‌، با رفتاری هنری بر دیوار نقش‌آفرینی کرده بودند.
به هتل که بازگشتیم، پرفسور خدایی‌شریف، برای خداحافظی به هتل آمده بودند و منتظر ما بودند. از ایشان خداحافظی کردیم. آقای پروفسور رسول هادی‌زاده نیز با لطف ویژه‌ی خود دو نسخه از کتاب «سمرقندنامه» را برای هدیه به ما به پذیرش هتل سپرده بودند. کتاب‌ها را گرفتیم و برای استراحت به اتاق خود رفتیم.
روز پنجشنبه، ساعت 5/11 برنامه پرواز به تهران را داشتیم. امّا شنیده بودم بازار «کاروان» از ساعت 5 صبح آغاز به کار می‌کند. برایم جالب بود و به همین دلیل ساعت 6 صبح به اتفاق خانم اسماعیلی و خانم خسروآبادی به بازار کاروان رفتیم. جالب این که وقتی ما وارد می‌شدیم تعدادی از مردم خرید کرده بودند و بازمی‌گشتند.
تا ساعت 5/8 در بازار کاروان بودیم. مقداری سوغات هم خریدیم و هتل برگشتیم. ساعت 10 هتل را به قصد فرودگاه ترک کردیم آقایان خسروآبادی، کبریایی و قلی‌زاده در فرودگاه ما را بدرقه کردند.
خروجی فرودگاه ظاهری بسیار بهتر از ورودی آن داشت. ساعت 45: 12 به وقت تاجیکستان، هواپیمای بوئینگ متعلق به شرکتی ازبکی فرودگاه دوشنبه را به مقصد مشهد ترک کرد و ساعت 40: 2 به وقت ایران در فرودگاه مشهد بر زمین نشست و سفر تاجیکستان پایان گرفت.