مکاشفه

 کسی شبیه تو بود آن­که از سحر می­ گفت

کسی شبیه تو، ای کاش بیشتر می­گفت...

 

هزار قصه در آیینه ­ی اشارت داشت

ولی شبیه تو آرام و مختصر می­گفت

 

برای آن­که خیال مرا برآشوبد

به سبک غمزه­ ی تو شعرهای تر می ­گفت

 

از استغاثه­ ی این لال ­ها دلش پر بود

کسی که تا سحر از گوش ­های کر می ­گفت

 

گرفته بود دلش از سکوت در مرداب

به لحن مرمره پیوسته از سفر می ­گفت

 

هنوز حسرت آن قصه در دلم مانده ­ست

از آن مکاشفه ای­ کاش بیشتر می­گفت!